آنچه میان عمر و ابوموسی اشعری اتفاق افتاد
و نزد ابن عساکر از ابن عمر بروایت است که: عمر با ابوموسی اشعری سبرخورد و به او گفت: ای ابوموسی، آیا تو را خشنود میسازد که همان عملت که با پیامبر صبود به تو برسد، و تو از [بقیه] عمل خود به شکل بسنده و مساوی بیرون روی، خیر آن در مقابل شرّش و شرّ آن در مقابل خیرش به شکل مساوی، نه به نفع تو باشد، و نه به ضررت؟ گفت: نه، ای امیرالمؤمنین. به خدا سوگند، به بصره آمدم در حالی که جهل و نادانی در میانشان شایع بود، قرآن و سنت را به آنها آموختم، و با آنها در راه خدا جهاد نمودم، و من به آن فضل وی را خواهانم. عمر سگفت: ولی من دوست دارم که از عملم، خیر آن به شرش، و شر آن به خیرش، به شکل مساوی و کفاف بیرون روم، که نه علیه من باشد، و نه به سود من و همان عملم که با پیامبر خدا صبود به شکل خالص به من برسد. این چنین در منتخب الکنز (۴۰۱/۴) آمده است.