حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

داستان مردی از اهل ذمّه با عمر س

داستان مردی از اهل ذمّه با عمر س

ابوعبید از یزیدبن ابی مالک روایت نموده که گفت: مسلمانان در جابیه بودند، و عمر بن الخطاب سنیز در میان آنان بود، مردی از اهل ذمّه آمده به او اطّلاع داد که مردم انگور او را به یغما می‏برند. عمر سبیرون رفت، و با مردی از یارانش برخورد که سپری را حمل می‏کرد و در آن انگور بود، عمر پرسید: تو هم همچنان؟! پاسخ داد: ای امیرالمؤمنین، دچار گرسنگی شدیم، آن گاه عمر سبرگشت، و به صاحب آن دستور به پرداخت قیمت انگور را داد. این چنین در کنزالعمال (۲۹۹/۲) آمده است.