حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

قصه زنی مبتلا به جذام درباره احترام امیر

قصه زنی مبتلا به جذام درباره احترام امیر

و مالک از ابن ابی ملیکه روایت نموده، که گفت: عمربن الخطاب سزنی مبتلا به جذام را دید، که بر خانه [کعبه] طواف می‏نمود، به او گفت: ای کنیز خدا، مردم را اذیت نکن، اگر در خانه‏ات بنشینی، [همین نشستن برایت بهتر است]، بعد آن زن [در خانه‏اش] نشست سپس مردی بر وی گذشت و گفت: کسی که تو را نهی نموده بود، مرده است، حالا دیگر بیرون شو. پاسخ داد: من چنان نیستم که در زندگی اش از وی اطاعت کنم، و بعد از مردنش از وی نافرمانی نمایم. این چنین در کنزالعمال (۱۹۲/۵) آمده است.