قصه خانم عمر سبا وی در این باره
دینوری در المجالسه از مالک بن اوس بن حدثان روایت نموده، که گفت: پیک پادشاه دوم نزد عمربن الخطاب سآمد، و خانم عمر بدیناری را قرض نمود و با آن عطر خرید، و آن را در شیشههایی انداخت و با همان پیک برای همسر پادشاه روم ارسال داشت، هنگامی که آن به همسر پادشاه روم رسید، آنها را خالی نمود، و همهشان را پر از جواهر نمود و گفت: نزد همسر عمر بن الخطاب برو. هنگامی که به او رسید، آنها را روی فرش خالی نمود، عمربن الخطاب سوارد شد و گفت: این چیست؟ او قصه را برایش تعریف کرد، آن گاه عمر سجواهر را گرفت و فروخت و برای همسر خود یک دینار داد، و بقیه آن را در بیت المال مسلمین قرار داد. این چنین در منتخب الکنز (۴۲۲/۴) آمده است.