حکایت جوانمردی معاذ س
عبدالرزاق و ابن راهویه از کعب بن عبدالرحمن بن کعب بن مالک از پدرش روایت نمودهاند که گفت: معاذبه جبل جوانمرد جوان زیبا و از بهترین جوانان قوم خود بود، و چیزی را نگه نمیداشت، و همیشه قرض مینمود، تا ین که همه مالش در قرض غرق شد. آن گاه نزد پیامبر صآمد و از وی میخواست تا از قرضدارانش بخواهد که آن را برای وی بگذارند، ولی آنها ابا ورزیدند - و اگر برای کسی به خاطر کسی چیزی را میگذاشتند آن را برای پیامبر صمیگذاشتند -. آن گاه پیامبر صهمه اموال وی را در قرضداریاش به فروش رسانید، و معاذ بدون چیزی باقی ماند، و حتی سال فتح مکه، پیامبر صوی را به عنوان امیر بر بخشی از یمن فرستاد، تا نقص خویش را جبران نماید، بدین خاطر معاذ به عنوان امیر در یمن باقی ماند - و او نخستین کسی بود که در مال خدا تجارت نمود [۳۴۲]- و تا آن وقت در آنجا بود که چیزی به دست آورد، و پیامبر صدرگذشت. هنگامی که آمد عمر سبه ابوبکر سگفت: کسی را نزد این مرد بفرست و چیزی را که زندگیاش را پیش ببرد، برایش بگذار و باقی را بگیر [۳۴۳]. ابوبکر سگفت: وی را پیامبر صفرستاده است، تا آن نقصش را جبران کند، و من چیزی را از وی نمیگیرم، مگر این که خودش به من بدهد، عمر سوقتی که ابوبکر ساطاعتش ننمود به طرف معاذ حرکت کرد، و این قضیه را به او متذکر شد، معاذ در پاسخ گفت: پیامبر خدا صمرا به خاطر جبران نمودن [دینم]فرستاده است، من این کار را نمیکنم، بعد از آن معاذ با عمر سملاقات نموده گفت: از تو اطاعت نمودم، و به آنچه امرم نمودی عمل میکنم. من درخواب دیدم، که در میان آب زیادی هستم، و از غرق شدن در هراسم، ولی تو مرا از آن، ای عمر نجات دادی. آن گاه معاذ نزد ابوبکر بآمد، و آن را به وی متذکر شد و برایش سوگند یاد نمود که هیچ چیز را از وی پنهان ننموده است، حتی تازیانهاش را هم برای وی شرح داد. ابوبکر سگفت: به خدا سوگند، من آن را از تو نمیگیرم، و آن را به تو بخشیدم آنگاه عمر سفرمود: حالا پاک گردید و حلال شد؟! و معاذ عازم شام گردید. این چنین در الکنز (۱۲۶/۳) آمده است.
و ابونعیم آن را در الحلیه (۲۳۱/۱) از طریق عبدالرزاق به اسناد وی از ابن کعب بن مالک روایت نموده، که گفت: معاذبن جبل جوان زیبا، جوانمرد و از بهترین جوانان قوم خود بود، و چیزی که از وی خواسته میشد، آن را میداد. تا این که قرض کرد، و آن قرض همه مالش را فرا گرفت... و حدیث را به مانند آن متذکر شده است.
و حاکم (۲۷۳/۳) از عبدالرحمن بن کعب بن مالک و او از پدرش روایت نموده، و آن را به اختصار متذکر گردیده. حاکم میگوید: این حدیث به شرط شیخین صحیح است ولی آن دو، این را روایت ننمودهاند، و ذهبی هم با او موافقت نموده است.
[۳۴۲] هدف این است که وی درمال زکات تجارت نمود. [۳۴۳] نظر عمر ساین بود که امیر تجارت ننماید، به خاطر این که اهل بازار با وی در خریدوفروش محابات و چاپلوسی میکنند.