حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

قصه وی با مصعب بن زبیر در این باره

قصه وی با مصعب بن زبیر در این باره

ابن ابی شیبه از معاویه بن قرّه روایت نموده، که گفت: من مهمان عمروبن نعمان بن مقرن ببودم، هنگامی که رمضان فرا رسید، مردی با کیسه‏ای از درهم آمد و گفت: امیر مصعب بن زبیر به تو سلام می‏رساند، و می‏گوید: برای هر قاریی نیکیی از ما رسیده است، بنابراین تو هم از این استفاده کن، عمرو گفت: به او بگو: ما قرآن را به اراده به دست آوردن دنیا نخواندیم، و آن را برایش مسترد نمود. این چنین در الاصابه (۲۱/۳) آمده است.