قصه وی با مصعب بن زبیر در این باره
ابن ابی شیبه از معاویه بن قرّه روایت نموده، که گفت: من مهمان عمروبن نعمان بن مقرن ببودم، هنگامی که رمضان فرا رسید، مردی با کیسهای از درهم آمد و گفت: امیر مصعب بن زبیر به تو سلام میرساند، و میگوید: برای هر قاریی نیکیی از ما رسیده است، بنابراین تو هم از این استفاده کن، عمرو گفت: به او بگو: ما قرآن را به اراده به دست آوردن دنیا نخواندیم، و آن را برایش مسترد نمود. این چنین در الاصابه (۲۱/۳) آمده است.