حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

آنچه میان ابن عمر و ام المؤمنین حفصه بدرباره دومه الجندل اتفاق افتاد

آنچه میان ابن عمر و ام المؤمنین حفصه بدرباره دومه الجندل اتفاق افتاد

طبرانی در الکبیر از ابن عمر بروایت نموده، که گفت: روزی که علی و معاویه سدر دومه الجندل [۱۴۶]جمع شدند، امّ المؤمنین حفصه لبه من گفت: برایت زیبنده نیست از صلحی که خداوند توسط آن در میان امّت محمّد صصلح می‏آورد تخلّف کنی، تو برادر خانم رسول خدا صو فرزند عمربن الخطاب هستی. معاویه در آن روز بر شتر بزرگی آمد و گفت: چه کسی در این امر طمع می‏ورزد، و آن را آرزو می‏کند و یا برای آن گردن خود را بلند می‏کند؟ ابن عمر می‏گوید: قبل از آن روز دیگر برای نفسم به دنیا صحبت نکرده بودم، رفتم [۱۴۷]که بگویم: در آن کسی طمع می‏کند که تو را و پدرت را بر اسلام زد، تا این که شما را در آن داخل نمود، آن گاه جنت و نعمت آن را به یاد آوردم، و از آن برگشتم و اعراض نمودم. هیثمی (۲۰۸/۴) می‏گوید: رجال وی ثقه‏اند، ظاهر این است که هدف وی صلح حسن بن علی ساست، ولی راوی در اینجا دچار وهم شده است. و این را ابن سعد (۱۳۴/۴) از ابن عمر به مانند آن روایت نموده است. و همچنین از ابوحصین روایت نموده، که معاویه گفت: چه کسی از ما به این امر مستحق‏تر است؟ عبداللَّه بن عمر سمی‏گوید: خواستم بگویم: مستحق‏تر از تو کسی است که بر آن تو را و پدرت را زده است، بعد از آن آنچه را در جنت هاست به یاد آورم، و ترسیدم که در آن فساد باشد. و از زهری روایت است که گفت: هنگامی که علی و معاویه جمع شدند، معاویه گفت: چه کسی از من به این امر مستحق‏تر بود؟ ابن عمر می‏گوید: آماده شدم که بگویم: مستحق‏تر به آن کسی است که تو را و پدرت را بر کفر زده است، آن گاه ترسیدم که به من غیر از آنچه که در من است گمان شود [۱۴۸].

[۱۴۶] جایی است نزدیک تبوک. [۱۴۷] یعنی قصد کردم. م. [۱۴۸] ترسید بر وی گمان شود که خواهان خلافت است.