قصه صدّیق سدر این باره
و نزد احمد همچنین، چنان که در الکنز (۳۲۱/۳) آمده، از ابن ابی ملیکه روایت است که گفت: گاهی افسار شتر از دست ابوبکر سمیافتاد، و او در بالای ساق شتر خود میزد، و آن را میخوابانید، و افسار را میگرفت، گفتند: چرا ما را امر ننمودی تا آن را به تو میدادیم؟ گفت: دوستم مرا امر نموده است، که از مردم چیزی را درخواست نکنم.