حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

مشکلاتی که بعد از اسلام به مصعب رسید

مشکلاتی که بعد از اسلام به مصعب رسید

نزد طبرانی و بیهقی از عمر سروایت است، که گفت: پیامبر خدا صبه طرف مصعب بن عمیر سدر حالی که از پیش روی می‏آمد، متوجّه شد، [و دید] که بر وی پوست دبّاغی نشده قوچی قرار دارد، و آن را در کمر خود بسته است، پیامبر صگفت: «به این شخص که خداوند قلبش را منوّر ساخته است، نگاه کنید! من او را در میان پدر و مادری دیدم، که بهترین طعام و نوشیدنی را به او می‏دادند، و بر تن وی جامه‏ای را دیدم که آن را دویست درهم خریده بود - یا خریده شده بود - ولی دوستی خدا و رسولش او را به حالتی که می‏بینید کشانیده است» [۶۴۱]. این چنین در الترغیب (۳۹۵/۳) آمده. و همچنین این را حسن بن سفیان و ابوعبدالرحمن سلمی و حاکم، چنان که در الکنز (۸۶/۷) آمده، روایت کرده‏اند، و ابونعیم در الحلیه (۱۰۸/۱) ازعمر مانند آن را، روایت نموده است.

و نزد حاکم (۶۲۸/۳) از زبیر سروایت است که گفت: پیامبر خدا صدر قباء نشسته بود و چندتن همراهش بودند، مصعب بن عمیر س، که بر تنش عبایی بود و نزدیک بود او را نپوشاند برخاست و قوم سرهای خود را پایین افکندند، بعد او آمد و سلام داد، آنان جواب سلامش را دادند، پیامبر صدرباره او سخن نیکو گفت، و او را ستود، و بعد از آن فرمود: «من این را نزد پدر و مادرش در مکه دیدم، که او را اکرام می‏نمودند و در نعمت نگه می‏داشتند، و هیچ جوان از جوانان قریش مانند او نبود، بعد به خاطر کسب رضای خدا، و یاری رسول او بیرون شد، اما بر شما این‏قدر و آن‏قدر وقت نمی‏گذرد، مگر این که (خداوند [۶۴۲]فارس و روم را برای‌تان فتح می‏کند، و یکی از شما صبحگاهان در یک لباس بر می‏آید، و بیگاه در لباس دیگری، و صبح برای‌تان یک کاسه آورده می‏شود و شام برای‌تان کاسه دیگر». گفتند: ای پیامبر خدا ص، ما امروز بهتر هستیم، یا آن روز؟ گفت: «بلکه شما امروز نسبت به آن روز بهتر هستید، امّا اگر شما از دنیا آنچه را می‏دانم، بدانید نفس‏های‌تان از آن خاطر جمع می‏گردد» [۶۴۳]. در الاصابه (۴۲۱/۳) می‏گوید: در صحیح [۶۴۴]از خباب روایت است که: مصعب از خود فقط یک لباس به‌جای گذاشت، که وقتی به آن سرش را می‏پوشانیدند پاهایش بیرون می‏شد، و وقتی که پاهایش را می‏پوشانیدند سرش بیرون و برهنه می‏گردید، آن گاه پیامبر خدا صگفت: «بر پاهایش چیزی از اذخر بگذارید».

[۶۴۱] ضعیف. ابونعیم در (الحلیة) و بیهقی. در سند آن ضعف و جهالت است. نگا: الضعیفة (۵۱۹۵) و ضعیف الترغیب (۱۲۷۰). [۶۴۲] به نقل از الاصابه. [۶۴۳] حاکم (۳/ ۶۲۸) و ذهبی درباره‌ی آن نظری نداده است. [۶۴۴] صحیح البخاری.