مقرّر نمودن امیران نخستین امیری که در اسلام مقرّر شده است
احمد از سعدبن ابی وقاص سروایت نموده، که گفت: هنگامی که رسول خداصبه مدینه تشریف آورد، جهینه [۱۰۶]نزدش آمد و گفت: تو دیگر در میان ما پایین آمدهای، بنابراین (به ما) [۱۰۷]پیمان بده، تا ما نزدت بیاییم و قوم ما [۱۰۸][ هم بیایند]، آن گاه رسول خدا صبرایشان پیمان بست، و آنها اسلام آوردند. و مأمورمان ساخت تا بر قبیلهای از بنی کنانه که در پهلوی جهینه قرار داشت حمله نماییم، ما بر آنها حمله نمودیم و [تعدادشان] زیاد بود، لذا ما به جهینه پناه بردیم، و آنها از ما حمایت نموده گفتند: چرا در ماه حرام جنگ میکنید؟ (گفتیم: ما فقط با کسی میجنگیم، که ما را از شهر حرام در ماه حرام بیرون کرده است) [۱۰۹]، آن گاه برخی از ما به بعضی دیگر گفت: چه فکر میکنید؟ بعضی از ما گفتند: نزد نبی خدا صمیرویم و به او خبر میدهیم، و قومی گفتند: نه، بلکه همین جا اقامت میکنیم، و من با مردمی که همراهم بودند گفتم: خیر، بلکه بهسوی قافله قریش میرویم و آن را میگیریم، در آن وقت موضوع غنیمت چنان بود که هر کسی چیزی را میگرفت، از خودش میبود، آن گاهما به طرف قافله حرکت نمودیم، و یاران ما بهسوی پیامبر خدا صحرکت کردند، و آن خبر را به او رسانیدند. وی خشمگین شد و در حالی که رویش سرخ گردیده بود برخاست و گفت: «از نزد من یک جا رفتید، و پراکنده برگشتید! کسانی را که قبل از شما بودند، فقط پراکندگی هلاک گردانید، و مردی را بر شما خواهم فرستاد، که بهتر شما نیست، ولی پرصبرتر شما در گرسنگی و تشنگی است». آن گاه عبداللَّهبن جحش اسدی را بر ما فرستاد، و او نخستین امیری بود که در اسلام (امیر تعیین گردید) [۱۱۰]- [۱۱۱]. و این را همچنین ابن ابی شیبه، چنان که در الکنز (۶۰/۷) آمده، و بغوی، چنان که در الاصابه (۲۸۷/۲) آمده، روایت نمودهاند. و این را همچنین بیهقی در الدلائل، چنان که در البدایه (۲۴۸/۳) آمده، روایت نموده،) و بعد از: چرا در ماه حرام جنگ میکنید؟ افزوده است: گفتند: در ماه حرام با کسی میجنگیم که ما را از شهر حرام اخراج نموده است) [۱۱۲]. هیثمی (۶۶/۶) میگوید: در این سند مُجَالدین سعید آمده، و نزد جمهور ضعیف میباشد، ولی نسائی وی را در روایتی ثقه دانسته، و بقیه رجال احمد رجال صحیحاند.
[۱۰۶] نام قبیلهای است. [۱۰۷] به نقل از المسند والمجمع. [۱۰۸] در المسند: «قوم ما» آمده، و در المجمع آمده: «برای ما امان بدهی». و این بهتر است. [۱۰۹] به نقل از المسند و المجمع. [۱۱۰] به نقل از المسند. [۱۱۱] ضعیف. احمد (۱۷۸۱) و بیهقی در «الدلائل» (۳/۱۴) در سند آن مجالد بن سعید است که ضعیف است: المجمع (۶/ ۶۶). [۱۱۲] به نقل از البدایه.