نامه ابوعبیده و معاذ به عمر ش، و نامه عمر سبه آن دو
ابونعیم در الحلیه (۲۳۸/۱) از محمّدبن سوقه روایت نموده، که گفت: نزد نعیم بن ابی هند آمدم، صحیفهای را برایم بیرون آورد، که در آن آمده بود:
از طرف ابوعبیده بن جراح و معاذبن جبل به عمر بن الخطاب: سلام تقدیم تو باد، اما بعد: وقتی که ما تو را میشناختیم و با تو میدیدیم، امر نفست برایت مهم بود، تو اکنون عهده دار امر سرخ و سیاه این امت شدهای و شریف و پست، دشمن و دوست در پیش روی تو زانو میزنند، و هر یکی در عدالت سهم خویش را مستحقاند، بنابراین ای عمر! ببین که تو در آن هنگام چطور هستی. ما تو را از روزی برحذر میسازیم که رویها در آن ذلیل میگردند و قلبها در آن خشک میشوند، و حجّتها در مقابل برهان پادشاهی که آنها را به جبروت خود مغلوب و مقهور گردانیده است، قطع میگردند، و مردم در مقابل او ذلیل و با خشوعاند، و رحمت وی را تمنّا میکنند، و از عقابش در هراساند. و برای ما حدیث بیان میشد که امر این امت در آخر زمانش به این بر میگردد که در ظاهر با هم برادر میباشند، و در نهان دشمن یکدیگر، و ما به خدا پناه میبریم که نامه ما به غیر همان شکلی که از قلبهای ما سرچشمه گرفته است، برایت برسد، چون ما این نامه را به عنوان نصیحت برایت تحریر داشتیم، والسلام علیک!.
آن گاه عمربن الخطاب سبه آن دو نوشت:
از طرف عمربن الخطاب به ابوعبیده و معاذبن جبل، سلام باد بر شما دو. اما بعد: نامه شما به من رسید، در آن متذکر شدهاید، وقتی با من آشنایی داشتید و مرا میدیدید، امر نفس خودم برایم مهم بود، و حالا عهده دار امر سرخ و سیاه این امّت شدهام که شریف و پست، دشمن و دوست در پیش رویم زانو میزنند، و هر یکی در عدالت سهم خویش را مستحق است. نوشتهاید: بنابراین ای عمر ببین که تو در آن هنگام چطور هستی. آن وقت برای عمر قدرت و توانایی، جز به [مدد] خداوند ﻷنیست. و نوشتهاید و مرا از آنچه برحذر میدارید، که امتهای قبل از ما از آن برحذر شده بودند، و از قدیم چنین معمول است که اختلاف شب و روز به خاطر مدّتهای معین شده برای مردم است، که هر دور را نزدیک میسازند، و هر جدید را کهنه میکنند و هر چیز وعده داده شده و آمدنی را با خود میآورند، تا مردم بهسوی منازل خویش در دوزخ یا جنّت بروند. نوشتهاید و مرا برحذر میسازید که امر این امّت در آخر زمانش بدانجا میکشد که در ظاهر با هم برادر، و در خفا دشمنان هم میباشند، اما شما از آنها نیستید، و این زمان آن نیست، آن زمانی است که رغبت و ترس بروز میکند، و رغبت مردم به یکدیگرشان برای صلاح دنیایشان میباشد. نوشتهاید، و به خدا پناه میبرید که، نامهتان را در غیر آنجایی که از قلبهایتان تراوش یافته است قرار دهم، و شما دو آن را به عنوان نصیحت به من تحریر داشتهاید، راست گفتهاید، ارسال نامه را به من نگذارید، چون من از شما بی نیاز نیستم، و السّلام علیکما!.
این را همچنین ابن ابی شیبه وهناد به مانند آن، چنان که در الکنز (۲۰۹/۸) آمده روایت نمودهاند، و طبرانی، چنان که در المجمع (۲۱۴/۵) آمده، آن را روایت نموده، و گفته است: رجال وی تا این صحیفه ثقهاند.