حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

قصه مقدادبن اسود در انکار از امارت و قول او و انس در این باره

قصه مقدادبن اسود در انکار از امارت و قول او و انس در این باره

بزار از انس سروایت نموده که: رسول خدا صمقدادبن اسود سرا بر حریده جبل [۱۲۳]امیر مقرر نمود. هنگامی که آمد گفت: چگونه دیدی؟ گفت: آنها را دیدم که بلند می‏کنند و می‏گذارند، حتی گمان نمودم من آن [۱۲۴]نیستم. پیامبر صفرمود: «آن همان است» مقداد گفت: سوگند به ذاتی که تو را به حق مبعوث نموده است، بر عملی ابداً کار نمی‏کنم، بعد برای وی می‏گفتند: پیش شو برای ما نماز بده و او ابا می‏ورزید [۱۲۵]. هیثمی (۲۰۱/۵) می‏گوید: در آن سوار بن داود ابوحمزه آمده، وی را احمد، ابن حبان و ابن معین ثقه دانسته‏اند، و در وی ضعف است، ولی بقیه رجال وی رجال صحیح‏اند. و این را ابونعیم در الحلیه (۱۷۴/۱) از انس سبه مانند آن روایت نموده، و در روایتی گفته: من حمل کرده می‏شدم و گذاشته می‏شدم تا این که دیدم برای من بر قوم فضیلتی است. فرمود: «آن همان است، یا بگیر یا بگذار». گفت: سوگند به ذاتی که تو را به حق مبعوث نموده، ابداً بر دو تن هم امیر نمی‏شوم. و این را همچنین از مقداد به اختصار روایت نموده است.

[۱۲۳] این چنین در اصل و هیثمی آمده است. [۱۲۴] یعنی مرا آن قدر احترام می‏کردند که در خود احساس دگرگونی و بزرگی نمودم. م. [۱۲۵] ضعیف. بزار؛ در سند آن سوار بن داوود است که ضعیف است: (المجمع) (۵/ ۲۰۱).