حیات صحابه – جلد سوم

فهرست کتاب

حدیث عبدالرحمن بن سابط در این باره

حدیث عبدالرحمن بن سابط در این باره

و این را همچنین از عبدالرحمن بن سابط جمحی روایت نموده، و در حدیث وی آمده است: گفت: هنگامی که معاش وی مشخص می‏شد، قوت اهل خود را خریداری می‏نمود، و بقیه آن را صدقه می‏داد، خانمش به وی می‏گفت: اضافگی معاشت کجاست؟ می‏گفت: آن را قرض دادم. آن گاه گروهی از مردم نزدش آمدند و گفتند: اهلت هم بر تو حق دارد و پدر خانم‌هایت نیز بر تو حق دارند. پاسخ داد: من نه بر آن‏ها استبداد می‏کنم، و نه هم خواهان رضای احدی از مردم در طلب حورالعین هستم، اگر حوری از حوریان جنت ظاهر شود، زمین از آن، چنان که از آفتاب روشن می‏گردد، روشن خواهد شد، و من از آن گروه اول تخلّف کننده نیستم، [به ویژه] بعد از این که از پیامبر خدا صشنیدم که می‏گفت: «خداوند مردم را برای حساب جمع می‏کند، فقرای مؤمنین به شتاب، چنان که کبوتران گردهم به شتاب جمع می‏آیند، جمع می‏شوند، و به آنها گفته می‏شود، برای حساب بایستید، پاسخ می‏دهند: ما حسابی نداریم، و نه برای ما چیزی داده بودید، آن گاه پروردگارشان می‏گوید: بندگانم راست گفتند: و آن گاه دروازه جنت برای‌شان باز می‏شود، و آنان هفتاد سال قبل از مردم بدان داخل بهشت می‏شوند». و قصه دیگری در ارتباط با سعید، گذشت، که به همسرش گفت: آیا چیزی بهتر از آن نمی‏خواهی؟ پول را به کسی می‏دهیم، که آن را در وقت نیازمندی بسیار شدید ما به آن، برای مان بیاورد، همسرش گفت: بلی، درست است. آن گاه مردی از اهل بیت خود را که بر وی اعتماد داشت، فراخواند، و آن پول را در کیسه‏های جداگانه بست، و بعد از آن گفت: این را برای بیوه آل فلان، و برای یتیم آل فلان، و برای مسکین آل فلان و برای مریض آل فلان برسان، و از آن اندک طلایی باقی ماند. آن گاه [به خانم خود] گفت: این را تو انفاق کن، و به‌کار خود بازگشت. همسرش گفت: آیا برای مان خادمی نمی‏خری؟ آن مال چه شد؟ پاسخ داد: آن مال وقتی که بسیار نیازمند باشی برایت خواهد آمد. این را ابونعیم در الحلیه (۲۴۵/۱) روایت نموده است.