قصه ضیافتش برای برادران و اهل شهرها و مهمانان
ابونعیم در الحلیه (۲۹۱/۱) از سلیمان بن ربیعه روایت نموده که: وی در زمان امارت معاویه سحج نمود، و منتصربن الحارث الضّبی در جمعی از قاریان اهل بصره همراهش بودند، گفتند: به خدا سوگند، تا این که مردی از یاران محمّد صرا که رضایت بخش باشد، ملاقات نکنیم و برای ما حدیثی بیان نکند بر نمیگردیم، آن گاه به جستجو پرداختیم، تا این که برای مان گفته شد: عبداللَّه بن عمروبن العاص در انتهای شهر مکه اقامت دارد، بعد به طرف وی حرکت نمودیم، و ناگهان به قافله بزرگی برخوردیم که مرکب از سه صدشتر بود، از جمله آنها صد شتر قوی برای سواری، و دویست شتر دیگر برای بارکشی بود، گفتیم: این قافله از کیست؟ گفتند: از عبداللَّه بن عمرو، گفتیم: آیا همه این مال اوست؟ - و به مالگفته میشد که: وی از جمله متواضعترین مردم است - گفتند: این صد شتر قوی برای برادرانش است که برای آنها حمل میکند، و دویست سوار دیگر آن، برای خودش و کسی است که از اهل شهرها نزدش مهمان میآید. ما ز آن به شدت تعجب نمودیم، گفتند: تعجب نکنید! عبداللَّه بن عمرو مردی غنی است، و این را بر خود حق میداند که توشه مردمی را که نزدش میآیند زیاد نماید. گفتیم: ما را نزد وی راهنمایی کنید، گفتند: وی در مسجدالحرام است. بعد در جستجوی وی روان شدیم، تا این که او را در پشت کعبه نشسته یافتیم، مردی بود کوتاه، با چشمان مرطوب، دو چادر راه راه بر تن داشت، پیراهن و کفشهای خود را در دست چپ خود گرفته بود. این را ابن سعد (۱۲/۴) از سلیمان [بن] الربیع به معنای آن با زیادتی روایت نموده است.