باب (۶): همراهی صدیق و فارق شبا نبی اکرم ص
۱۶۲۵ـ عَن ابْنَ عَبَّاسٍ لقَالَ: وُضِعَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ سعَلَى سَرِيرِهِ، فَتَكَنَّفَهُ النَّاسُ يَدْعُونَ وَيُثْنُونَ وَيُصَلُّونَ عَلَيْهِ، قَبْلَ أَنْ يُرْفَعَ، وَأَنَا فِيهِمْ، قَالَ: فَلَمْ يَرُعْنِى إِلاَّ بِرَجُلٍ قَدْ أَخَذَ بِمَنْكِبِى مِنْ وَرَائِى، فَالْتَفَتُّ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ عَلِىُّ س، فَتَرَحَّمَ عَلَى عُمَرَ، وَقَالَ: مَا خَلَّفْتَ أَحَدًا أَحَبَّ إِلَيَّ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ بِمِثْلِ عَمَلِهِ مِنْكَ، وَايْمُ اللَّهِ إِنْ كُنْتُ لأَظُنُّ أَنْ يَجْعَلَكَ اللَّهُ مَعَ صَاحِبَيْكَ، وَذَاكَ أَنِّي كُنْتُ أُكَثِّرُ، أَسْمَعُ رَسُولَ اللَّهِ صيَقُولُ: «جِئْتُ أَنَا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ، وَدَخَلْتُ أَنَا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ، وَخَرَجْتُ أَنَا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ»، فَإِنْ كُنْتُ لأَرْجُو، أَوْ لأَظُنُّ، أَنْ يَجْعَلَكَ اللَّهُ مَعَهُمَا. (م/۲۳۸٩)
ترجمه: ابن عباس لمیگوید: جنازهی عمر بن خطاب سرا بر تختش گذاشته بودند و قبل از اینکه بردارند، مردم اطراف او را گرفته و دعا میکردند و خوبیهایش را بیان مینمودند و بر او درود میفرستادند. من نیز در میان آنان بودم که ناگهان، مردی از پشت سر، دستش را بر شانهام گذاشت. چهرهام را بر گرداندم؛ دیدم علی بن ابی طالب ساست. او برای عمر، دعای رحمت کرد و گفت: بعد از خودت، کسی را نگذاشتی که نزد من محبوبتر از تو باشد تا من با عملی مانند عمل او به ملاقات پروردگار بروم. و سوگند به الله، من گمان میکردم که الله متعال تو را در کنار دو دوستات، قرار میدهد؛ زیرا بسیار میشنیدم که رسول الله صمیفرمود: «من و ابوبکر و عمر آمدیم. من و ابوبکر و عمر وارد شدیم. من و ابوبکر و عمر رفتیم». لذا امیدوار بودم یا آرزو میکردم که الله متعال تو را در کنار آنها قرار دهد.