باب (۱۴): جلوگیری کسی که میخواست پیامبر اکرم صرا به قتل برساند
۱۵۴۱ـ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ سقَالَ: غَزَوْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صغَزْوَةً قِبَلَ نَجْدٍ، فَأَدْرَكَنَا رَسُولُ اللَّهِ صفِي وَادٍ كَثِيرِ الْعِضَاهِ، فَنَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ صتَحْتَ شَجَرَةٍ، فَعَلَّقَ سَيْفَهُ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا، قَالَ: وَتَفَرَّقَ النَّاسُ فِي الْوَادِى يَسْتَظِلُّونَ بِالشَّجَرِ قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «إِنَّ رَجُلاً أَتَانِى وَأَنَا نَائِمٌ، فَأَخَذَ السَّيْفَ فَاسْتَيْقَظْتُ وَهُوَ قَائِمٌ عَلَى رَأْسِى، فَلَمْ أَشْعُرْ إِلاَّ وَالسَّيْفُ صَلْتًا فِي يَدِهِ، فَقَالَ لِي: مَنْ يَمْنَعُكَ مِنِّى؟ قَالَ، قُلْتُ: اللَّهُ، ثُمَّ قَالَ فِي الثَّانِيَةِ: مَنْ يَمْنَعُكَ مِنِّى؟ قَالَ قُلْتُ: اللَّهُ، قَالَ: فَشَامَ السَّيْفَ، فَهَا هُوَ ذَا جَالِسٌ» ثُمَّ لَمْ يَعْرِضْ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص. (م/۸۴۳)
ترجمه: جابر بن عبدالله بمیگوید: ما در غزوهای (ذات الرقاع) همراه رسول الله صدر سرزمین نجد بودیم. پیامبر اکرم صدر دشتی که درختان خاردار زیادی داشت، به ما رسید. نبی اکرم صزیر درختی رفت و شمشیرش را به یکی از شاخههای آن درخت، آویزان نمود. مردم نیز زیر سایهی درختان خاردار، پراکنده شدند.
رسول الله صفرمود: «من خوابیده بودم که مردی آمد و شمشیرم را برداشت. هنگامی که من بیدار شدم، دیدم که با شمشیر، بالای سرم ایستاده است. زمانی من وجودش را متوجه شدم که شمشیر برهنه، در دستش بود. او به من گفت: چه کسی مرا از کشتن تو باز میدارد؟ گفتم: الله. پس او شمشیر را در غلاف کرد و این، اوست که اینجا نشسته است». راوی میگوید: سپس رسول الله صاو را مجازات نکرد.