باب (۳٧): فضایل عبد الله بن عمرو بن حرام ل
۱۶٩٧ـ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ لقَالَ: أُصِيبَ أَبِي يَوْمَ أُحُدٍ، فَجَعَلْتُ أَكْشِفُ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهِ وَأَبْكِى، وَجَعَلُوا يَنْهَوْنَنِى، وَرَسُولُ اللَّهِ صلاَ يَنْهَانِى، قَالَ: وَجَعَلَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ عَمْرٍو تَبْكِيهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «تَبْكِيهِ، أَوْ لاَ تَبْكِيهِ، مَا زَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ تُظِلُّهُ بِأَجْنِحَتِهَا، حَتَّى رَفَعْتُمُوهُ». (م/۲۴٧۱)
ترجمه: جابر بن عبد الله س میگوید: هنگامی که پدرم کشته شد، من مرتب چادر را از روی چهرهاش برمیداشتم و گریه میکردم. مردم مرا از این کار، منع میکردند؛ اما پیامبر اکرم صمنع نمیفرمود. عمهام؛ فاطمه دختر عمرو؛ هم شروع به گریستن کرد. رسول الله صفرمود: «چه گریه بکنی چه نکنی، همچنان فرشتگان او را زیر سایهی بالهای خود گرفته بودند تا زمانی که شما او را از اینجا، بلند کردید».