باب (۴۰): از میان رفتن امانت داری و ایمان از دلها
۲۰۳۵ـ عَنْ حُذَيْفَةَ سقَالَ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ صحَدِيثَيْنِ قَدْ رَأَيْتُ أَحَدَهُمَا، وَأَنَا أَنْتَظِرُ الآخَرَ، حَدَّثَنَا «أَنَّ الأَمَانَةَ نَزَلَتْ فِي جِذْرِ قُلُوبِ الرِّجَالِ، ثُمَّ نَزَلَ الْقُرْآنُ، فَعَلِمُوا مِنَ الْقُرْآنِ وَعَلِمُوا مِنَ السُّنَّةِ» ثُمَّ حَدَّثَنَا عَنْ رَفْعِ الأَمَانَةِ قَالَ: «يَنَامُ الرَّجُلُ النَّوْمَةَ فَتُقْبَضُ الأَمَانَةُ مِنْ قَلْبِهِ، فَيَظَلُّ أَثَرُهَا مِثْلَ الْوَكْتِ، ثُمَّ يَنَامُ النَّوْمَةَ فَتُقْبَضُ الأَمَانَةُ مِنْ قَلْبِهِ، فَيَظَلُّ أَثَرُهَا مِثْلَ الْمَجْلِ، كَجَمْرٍ دَحْرَجْتَهُ عَلَى رِجْلِكَ فَنَفِطَ، فَتَرَاهُ مُنْتَبِرًا وَلَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ» ثُمَّ أَخَذَ حَصًى فَدَحْرَجَهُ عَلَى رِجْلِهِ «فَيُصْبِحُ النَّاسُ يَتَبَايَعُونَ، لاَ يَكَادُ أَحَدٌ يُؤَدِّى الأَمَانَةَ حَتَّى يُقَالَ: إِنَّ فِي بَنِي فُلاَنٍ رَجُلاً أَمِينًا، حَتَّى يُقَالَ لِلرَّجُلِ: مَا أَجْلَدَهُ مَا أَظْرَفَهُ مَا أَعْقَلَهُ، وَمَا فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ» وَلَقَدْ أَتَى عَلَيَّ زَمَانٌ وَمَا أُبَالِى أَيَّكُمْ بَايَعْتُ، لَئِنْ كَانَ مُسْلِمًا لَيَرُدَّنَّهُ عَلَيَّ دِينُهُ، وَلَئِنْ كَانَ نَصْرَانِيًّا أَوْ يَهُودِيًّا لَيَرُدَّنَّهُ عَلَيَّ سَاعِيهِ، وَأَمَّا الْيَوْمَ فَمَا كُنْتُ لأُبَايِعَ مِنْكُمْ إِلاَّ فُلاَنًا وَفُلاَنًا. (م/۱۴۳)
ترجمه: حذیفه سمیگوید: رسول الله صدو حدیث برای ما بیان فرمود که یکی از آنها را مشاهده نمودهام و منتظر دیگری هستم؛ رسول الله صفرمود: «همانا امانت داری در ریشهی دلهای مردم، قرار داده شده است؛ سپس، قرآن نازل گردید و این مطلب را از قرآن و سنت هم دانستند». همچنین رسول الله صدربارهی از میان رفتن امانت داری سخن گفت و فرمود: «روزی خواهد آمد که فرد میخوابد و امانت داری از قلبش برداشته میشود طوریکه اثر آن، مثل یک نقطهی کم رنگ در قلبش باقی میماند. سپس بار دیگر که میخوابد، امانت داری بطور کلی از قلبش برداشته میشود و فقط اثر آن، مانند اثری که بر دست کارگر است، باقی میماند؛ مانند اینکه شما اخگری را روی پایتان بغلطانید و پایتان، باد کند؛ شما آن را برآمده میبینید؛ اما درحقیقت، چیزی در آن وجود ندارد». آنگاه سنگریزهای برداشت و آن را بر پایش غلطاند و ادامه داد: «مردم با یکدیگر، داد و ستد میکنند؛ اما کسی پیدا نمیشود که امانت را برگرداند تا جایی که مردم میگویند: در فلان قبیله، مردی بسیار امانت دار وجود دارد. همچنین در بارهی یک شخص میگویند: چقدر عاقل، زیرک و زرنگ است در حالی که در قلبش به اندازهی یک دانهی خردل، ایمان وجود ندارد».
حذیفه سمیگوید: زمانی بودکه از داد وستد با هریک از شما هیچ پروایی نداشتم؛ زیرا اگر طرف معامله، مسلمان بود، اسلامش باعث میشد تا امانت را برگرداند. و اگر نصرانی یا یهودی بود، حاکمش امانت را به من برمیگرداند؛ اما امروز، بجز فلانی و فلانی، با کسی دیگر، داد و ستد نمیکنم.