باب (٧): فضیلت جهاد در دریا
۱۰٧۴ـ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صكَانَ يَدْخُلُ عَلَى أُمِّ حَرَامٍ بِنْتِ مِلْحَانَ فَتُطْعِمُهُ، وَكَانَتْ أُمُّ حَرَامٍ تَحْتَ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ، فَدَخَلَ عَلَيْهَا رَسُولُ اللَّهِ صيَوْمًا، فَأَطْعَمَتْهُ، ثُمَّ جَلَسَتْ تَفْلِي رَأْسَهُ، فَنَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص، ثُمَّ اسْتَيْقَظَ وَهُوَ يَضْحَكُ، قَالَتْ: فَقُلْتُ: مَا يُضْحِكُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «نَاسٌ مِنْ أُمَّتِي عُرِضُوا عَلَيَّ غُزَاةً فِي سَبِيلِ اللَّهِ، يَرْكَبُونَ ثَبَجَ هَذَا الْبَحْرِ، مُلُوكًا عَلَى الأَسِرَّةِ، أَوْ مِثْلَ الْمُلُوكِ عَلَى الأَسِرَّةِ». يَشُكُّ أَيَّهُمَا قَالَ، قَالَتْ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ أَنْ يَجْعَلَنِى مِنْهُمْ، فَدَعَا لَهَا، ثُمَّ وَضَعَ رَأْسَهُ فَنَامَ، ثُمَّ اسْتَيْقَظَ وَهُوَ يَضْحَكُ، قَالَتْ: فَقُلْتُ: مَا يُضْحِكُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «نَاسٌ مِنْ أُمَّتِي عُرِضُوا عَلَيَّ غُزَاةً فِي سَبِيلِ اللَّهِ». كَمَا قَالَ فِي الأُولَى، قَالَتْ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهَ ادْعُ اللَّهَ أَنْ يَجْعَلَنِى مِنْهُمْ، قَالَ: «أَنْتِ مِنَ الأَوَّلِينَ». فَرَكِبَتْ أُمُّ حَرَامٍ بِنْتُ مِلْحَانَ الْبَحْرَ فِي زَمَنِ مُعَاوِيَةَ، فَصُرِعَتْ عَنْ دَابَّتِهَا حِينَ خَرَجَتْ مِنَ الْبَحْرِ فَهَلَكَتْ. (م/۱٩۱۲)
ترجمه: انس بن مالک سمیگوید: گاهی رسول الله صبه منزل ام حرام دختر ملحان که همسر عباده بن صامت بود، میرفت و ام حرام از وی پذیرایی مینمود. روزی، رسول اکرم صبه خانهی ایشان رفت و او بعد از پذیرایی، شرو ع به خاراندن سر مبارک رسول اکر م صنمود تا اینکه رسول الله صخواب رفت. سپس بیدار شد در حالی که می-خندید.
ام حرام میگوید: من گفتم: یا رسول الله! چرا میخندی؟ فرمود: «گروهی از امتیانم به من عرضه شدند که در راه الله متعال جهاد میکنند؛ آنان روی این دریا سوار و مانند پادشاهانی هستند که بر تختها نشستهاند». ام حرام میگوید: گفتم: یا رسول الله! از الله متعال بخواه که مرا جزو آنان قرار دهد. پیا مبر اکرم صهم برایش دعا کرد.
دوباره رسول الله صسرش را گذاشت (و خوابید.) و هنگامی که بیدار شد، میخندید. ام حرام میگوید: گفتم: یا رسول الله! چرا میخندی؟ فرمود: «گروهی از امتیانم به من عرضه شدند که در راه الله متعال جهاد میکنند...» و همان سخنان اول را تکرار کرد. گفتم: یا رسول الله! از الله متعال بخواه که مرا نیز جزو آنان قرار دهد. فرمود: «تو از گروه نخست هستی».
راوی میگوید: آنگاه امحرام در دوران معاویه بن ابیسفیان (همراه مجاهدان) از دریا عبور کرد و هنگامی که از دریا بیرون آمد از سواریاش به زمین افتاد و فوت کرد.
امام نووی /میگوید : «علما اتفاق نظر دارند که ام حرام مَحرَم رسول الله صبوده است. اما دربارهی کیفیت محرم بودن اختلاف نظر دارد. ابن عبدالبر و تعدادی گفتهاند: ام حرام یکی از خالههای رضاعی رسول الله صبود و برخی گفتهاند: بلکه خالهی پدر یا پدر بزرگ رسول الله صبوده است؛ زیرا مادر عبدالمطلب از بنی نجار بود». (شرح نووی بر صحیح مسلم)