باب (۵۰): فضیلت جریر بن عبد الله بجلی س
۱٧۱٧ـ عَن جَرِيرُ سقَالَ: مَا حَجَبَنِي رَسُولُ اللَّهِ صمُنْذُ أَسْلَمْتُ وَلاَ رَآنِي إِلاَّ تَبَسَّمَ فِي وَجهِي. (م/۲۴٧۵)
ترجمه: جریر بن عبدالله میگوید: از هنگامی که مسلمان شدم، رسول الله صمرا از ورود به خانهاش، جلوگیری نفرمود؛ همچنین هر گاه مرا میدید، تبسم مینمود.
۱٧۱۸ـ عَنْ جَرِيرِ سقَالَ: قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ص: «يَا جَرِيرُ أَلاَ تُرِيحُنِى مِنْ ذِي الْخَلَصَةِ» بَيْتٍ لِخَثْعَمَ كَانَ يُدْعَى كَعْبَةَ الْيَمَانِيَةِ، قَالَ: فَنَفَرْتُ فِي خَمْسِينَ وَمِائَةِ فَارِسٍ، وَكُنْتُ لاَ أَثْبُتُ عَلَى الْخَيْلِ، فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللَّهِ صفَضَرَبَ يَدَهُ فِي صَدْرِى فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ثَبِّتْهُ، وَاجْعَلْهُ هَادِيًا مَهْدِيًّا» قَالَ: فَانْطَلَقَ فَحَرَّقَهَا بِالنَّارِ، ثُمَّ بَعَثَ جَرِيرٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صرَجُلاً يُبَشِّرُهُ ـ يُكْنَى أَبَا أَرْطَاةَ ـ مِنَّا، فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ صفَقَالَ لَهُ: مَا جِئْتُكَ حَتَّى تَرَكْنَاهَا كَأَنَّهَا جَمَلٌ أَجْرَبُ، فَبَرَّكَ رَسُولُ اللَّهِ صعَلَى خَيْلِ أَحْمَسَ وَرِجَالِهَا، خَمْسَ مَرَّاتٍ. (م/۲۴٧۶)
ترجمه: جریر سمیگوید: رسول الله صخطاب به من فرمود: «آیا مرا از شرّ ذوالخلصه، راحت نمیکنی»؟ قابل ذکر است که ذو الخلصه، خانهای در قبیلهی خثعم بود که به آن، کعبهی یمانی میگفتند. جریر میگوید: من همراه صد و پنجاه اسب سوار براه افتادم؛ البته در آن هنگام، نمیتوانستم خود را بر پشت اسب، نگه دارم؛ لذا این موضوع را برای رسول الله صیاد آوری نمودم؛ پیامبر اکرم صدستش را به سینهام زد و چنین دعا کرد: «بار الها! او را ثابت قدم بدار، هدایتش کن و باعث هدایت دیگران، بگردان».
راوی میگوید: آنگاه، جریر بدانجا رفت، آن را شکست و به آتش کشید؛ سپس پیکی نزد رسول الله صفرستاد تا او را از ماجرا با خبر سازد؛ او به رسول الله صگفت: سوگند به ذاتی که تو را به حق، مبعوث کرده است، در حالی نزد تو آمدهام که ذوالخلصه را مانند شتری تو خالی یا گر، پشت سر گذاشتهام (بر اثر سوختن، پایههایش فرو ریخته و رنگش سیاه شده است.) رسول الله صپنج بار برای مردان و اسبهای بنی أحمس، دعای خیر و برکت نمود.