باب (۶): بهترین نیکی آن است که شخص با خانوادهی دوستان پدرش، نیکی کند
۱٧۵٩ـ عَنِ عَبدِاللهِ ابْنِ عُمَرَ ل: أَنَّهُ كَانَ إِذَا خَرَجَ إِلَى مَكَّةَ كَانَ لَهُ حِمَارٌ يَتَرَوَّحُ عَلَيْهِ، إِذَا مَلَّ رُكُوبَ الرَّاحِلَةِ، وَعِمَامَةٌ يَشُدُّ بِهَا رَأْسَهُ، فَبَيْنَا هُوَ يَوْمًا عَلَى ذَلِكَ الْحِمَارِ، إِذْ مَرَّ بِهِ أَعْرَابِىٌّ، فَقَالَ: أَلَسْتَ ابْنَ فُلاَنِ بْنِ فُلاَنٍ؟ قَالَ: بَلَى، فَأَعْطَاهُ الْحِمَارَ وَقَالَ: ارْكَبْ هَذَا، وَالْعِمَامَةَ، قَالَ: اشْدُدْ بِهَا رَأْسَكَ، فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ: غَفَرَ اللَّهُ لَكَ أَعْطَيْتَ هَذَا الأَعْرَابِىَّ حِمَارًا كُنْتَ تَرَوَّحُ عَلَيْهِ، وَعِمَامَةً كُنْتَ تَشُدُّ بِهَا رَأْسَكَ! فَقَالَ: إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صيَقُولُ: «إِنَّ مِنْ أَبَرِّ الْبِرِّ صِلَةَ الرَّجُلِ أَهْلَ وُدِّ أَبِيهِ، بَعْدَ أَنْ يُوَلِّىَ» وَإِنَّ أَبَاهُ كَانَ صَدِيقًا لِعُمَرَ. (م/۲۵۵۲)
ترجمه: از عبد الله بن عمر لروایت است که: وقتی از مکه بیرون میرفت، الاغی با خود داشت که هنگام خسته شدن از سواری شتر، بر آن، سوار میشد. همچنین عمامهای داشت که با آن، سرش را میبست. روزی، سوار بر الاغ بود که یک مرد بادیه نشین از کنارش میگذشت. عبد الله بن عمر لگفت: آیا تو فرزند فلانی بن فلانی نیستی؟ آن مرد گفت: بله. ابن عمر الاغ و عمامهاش را به او داد و گفت: بر این الاغ، سوار شو، و این عمامه را بپوش. یکی از همراهان ابن عمر به او گفت: الله متعال تو را ببخشد؛ الاغی را که برای تنوع، بر آن سوار میشدی و عمامهای را که سرت را با آن میبستی، به این بادیه نشین دادی! ابن عمر لگفت: شنیدم که رسول الله صمیفرمود: «بهترین نیکی آن است که یک شخص، بعد از مرگ پدرش، با خانوادهی دوستان پدرش، نیکی کند». همانا پدرش دوست عمرسبود.