باب (۳۴): انداختن انگشتر طلایی
۱۳٧۲ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صرَأَى خَاتَمًا مِنْ ذَهَبٍ فِي يَدِ رَجُلٍ، فَنَزَعَهُ فَطَرَحَهُ وَقَالَ: «يَعْمِدُ أَحَدُكُمْ إِلَى جَمْرَةٍ مِنْ نَارٍ فَيَجْعَلُهَا فِي يَدِهِ». فَقِيلَ لِلرَّجُلِ، بَعْدَ مَا ذَهَبَ رَسُولُ اللَّهِ ص: خُذْ خَاتَمَكَ انْتَفِعْ بِهِ، قَالَ: لاَ، وَاللَّهِ لاَ آخُذُهُ أَبَدًا، وَقَدْ طَرَحَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص. (م/۲۰٩۰)
ترجمه: عبدالله بن عباس لمیگوید: رسول الله صانگشتری طلایی در دست یک مرد دید؛ پس آن را بیرون آورد و دور انداخت و فرمود: «یکی از شما، آتش پارهای را قصد مینماید و آن را در دستش میکند». بعد از اینکه رسول الله صتشریف برد، مردم به آن شخص گفتند: انگشترت را بردار و از آن، استفاده کن. آن مرد گفت: نه، سوگند به الله، انگشتری را که رسول الله صانداخته است، من هرگز آن را بر نمیدارم.
۱۳٧۳ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بن عمر ل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صاصْطَنَعَ خَاتَمًا مِنْ ذَهَبٍ، فَكَانَ يَجْعَلُ فَصَّهُ فِي بَاطِنِ كَفِّهِ إِذَا لَبِسَهُ فَصَنَعَ النَّاسُ، ثُمَّ إِنَّهُ جَلَسَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَنَزَعَهُ فَقَالَ: «إِنِّى كُنْتُ أَلْبَسُ هَذَا الْخَاتِمَ وَأَجْعَلُ فَصَّهُ مِنْ دَاخِلٍ» فَرَمَى بِهِ، ثُمَّ قَالَ: «وَاللَّهِ لاَ أَلْبَسُهُ أَبَدًا» فَنَبَذَ النَّاسُ خَوَاتِيمَهُمْ. (م/۲۰٩۱)
ترجمه: عبدالله بن عمر لمیگوید: رسول الله صیک انگشتر طلایی (قبل از تحریم) ساخت و هر گاه آن را در دست مینمود، نگینش را به سوی داخل کف دستش قرار میداد. بدنبال آن، مردم هم برای خودشان، انگشتر طلا ساختند. بعد از آن، روزی، رسول الله صبالای منبر نشست و انگشتر را از دستش، بیرون آورد و دور انداخت و فرمود: «من این انگشتری را در دست مینمودم و نگینش را از داخل، قرار میدادم؛ سوگند به الله که هرگز آن را در دست نمیکنم». مردم نیز با دیدن این صحنه، انگشترهایشان را انداختند.