باب (۱٩): فضایل ام المؤمنین عایشه بهمسر گرامی نبی اکرم ص
۱۶۵۸ـ عَنْ عَائِشَةَ بأَنَّهَا قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أُرِيتُكِ فِي الْمَنَامِ ثَلاَثَ لَيَالٍ، جَاءَنِى بِكِ الْمَلَكُ فِي سَرَقَةٍ مِنْ حَرِيرٍ، فَيَقُولُ: هَذِهِ امْرَأَتُكَ؟ فَأَكْشِفُ عَنْ وَجْهِكِ، فَإِذَا أَنْتِ هِىَ، فَأَقُولُ: إِنْ يَكُ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ يُمْضِهِ». (م/۲۴۳۸)
ترجمه: از عایشه لروایت است که رسول الله صفرمود: «سه شب، تو را خواب دیدم. فرشته تو را در لباس ابریشمی، نزد من میآورد و میگفت: این، همسر توست. من پرده را از چهرهات برمیداشتم و میدیدم که تو هستی و با خود میگفتم: اگر این خواب از جانب الله متعال باشد، به آن، جامهی عمل میپوشاند».
۱۶۵٩ـ عَنْ عَائِشَةَ ب، قَالَتْ: قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ص: «إِنِّى لأَعْلَمُ إِذَا كُنْتِ عَنِّى رَاضِيَةً، وَإِذَا كُنْتِ عَلَيَّ غَضْبَى» قَالَتْ، فَقُلْتُ: وَمِنْ أَيْنَ تَعْرِفُ ذَلِكَ؟ قَالَ: «أَمَّا إِذَا كُنْتِ عَنِّى رَاضِيَةً، فَإِنَّكِ تَقُولِينَ: لاَ، وَرَبِّ مُحَمَّدٍ وَإِذَا كُنْتِ غَضْبَى، قُلْتِ: لاَ، وَرَبِّ إِبْرَاهِيمَ». قَالَتْ: قُلْتُ: أَجَلْ ـ وَاللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ ـ مَا أَهْجُرُ إِلاَّ اسْمَكَ. (م/۲۴۳٩)
ترجمه: عایشه لمیگوید: رسول الله صبه من فرمود: «من میدانم که تو چه وقت از من راضی هستی و چه وقت از من ناراحتی». پرسیدم: چگونه میدانی؟ فرمود: «هنگام رضایت، میگویی: نه و سوگند به پروردگار محمد. و هنگام ناراحتی، میگویی: نه و سوگند به پروردگار ابراهیم». گفتم: یا رسول الله! بلی، همینطور است. سوگند به الله که (هنگام ناراحتی) فقط نامت را بر زبان نمیآورم.
۱۶۶۰ـ عَنْ عَائِشَةَ ب: أَنَّهَا كَانَتْ تَلْعَبُ بِالْبَنَاتِ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صقَالَتْ: وَكَانَتْ تَأْتِينِى صَوَاحِبِى فَكُنَّ يَنْقَمِعْنَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص، قَالَتْ: فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ صيُسَرِّبُهُنَّ إِلَىَّ. (م/۲۴۴۰)
ترجمه: عایشهلمیگوید: من در حضور رسول الله صبا دختران، بازی میکردم. دوستانم نزد من میآمدند و هنگامی که رسول الله صمیآمد، خودشان را (از روی شرم و حیا) پنهان میکردند. رسول اکرم صآنان را نزد من میفرستاد. (تا همچنان با من بازی کنند).
۱۶۶۱ـ عَنْ عَائِشَةَ ب: أَنَّ النَّاسَ كَانُوا يَتَحَرَّوْنَ بِهَدَايَاهُمْ يَوْمَ عَائِشَةَ، يَبْتَغُونَ بِذَلِكَ مَرْضَاةَ رَسُولِ اللَّهِ ص. (م/۲۴۴۱)
ترجمه: از عایشه لروایت است که: مردم همیشه در این فکر بودند تا هدیههایشان را (برای پیامبر اکرم ص) در روزی که نوبت عایشه بود، بفرستند؛ تا اینگونه رسول الله صاز آنها خوشنود گردد.
۱۶۶۲ـ عَن عَائِشَةَ بزَوْجِ النَّبِيِّ صقَالَتْ: أَرْسَلَ أَزْوَاجُ النَّبِىِّ صفَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صإِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص، فَاسْتَأْذَنَتْ عَلَيْهِ وَهُوَ مُضْطَجِعٌ مَعِى فِي مِرْطِى، فَأَذِنَ لَهَا، فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَزْوَاجَكَ أَرْسَلْنَنِى إِلَيْكَ يَسْأَلْنَكَ الْعَدْلَ فِي ابْنَةِ أَبِي قُحَافَةَ، وَأَنَا سَاكِتَةٌ، قَالَتْ: فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَىْ بُنَيَّةُ أَلَسْتِ تُحِبِّينَ مَا أُحِبُّ»؟ فَقَالَتْ: بَلَى، قَالَ: «فَأَحِبِّى هَذِهِ» قَالَتْ: فَقَامَتْ فَاطِمَةُ حِينَ سَمِعَتْ ذَلِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص، فَرَجَعَتْ إِلَى أَزْوَاجِ النَّبِىِّ صفَأَخْبَرَتْهُنَّ بِالَّذِى قَالَتْ، وَبِالَّذِى قَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صفَقُلْنَ لَهَا: مَا نُرَاكِ أَغْنَيْتِ عَنَّا مِنْ شَىْءٍ فَارْجِعِى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صفَقُولِى لَهُ: إِنَّ أَزْوَاجَكَ يَنْشُدْنَكَ الْعَدْلَ فِي ابْنَةِ أَبِي قُحَافَةَ، فَقَالَتْ فَاطِمَةُ: وَاللَّهِ لاَ أُكَلِّمُهُ فِيهَا أَبَدًا، قَالَتْ عَائِشَةُ: فَأَرْسَلَ أَزْوَاجُ النَّبِىِّ صزَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ، زَوْجَ النَّبِىِّ ص، وَهِىَ الَّتِي كَانَتْ تُسَامِينِى مِنْهُنَّ فِي الْمَنْزِلَةِ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صوَلَمْ أَرَ امْرَأَةً قَطُّ خَيْرًا فِي الدِّينِ مِنْ زَيْنَبَ، وَأَتْقَى لِلَّهِ، وَأَصْدَقَ حَدِيثًا، وَأَوْصَلَ لِلرَّحِمِ، وَأَعْظَمَ صَدَقَةً، وَأَشَدَّ ابْتِذَالاً لِنَفْسِهَا فِي الْعَمَلِ الَّذِي تَصَدَّقُ بِهِ، وَتَقَرَّبُ بِهِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى، مَا عَدَا سَوْرَةً مِنْ حَدٍّ كَانَتْ فِيهَا، تُسْرِعُ مِنْهَا الْفَيْئَةَ، قَالَتْ: فَاسْتَأْذَنَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صوَرَسُولُ اللَّهِ صمَعَ عَائِشَةَ فِي مِرْطِهَا، عَلَى الْحَالَةِ الَّتِي دَخَلَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا وَهُوَ بِهَا، فَأَذِنَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صفَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَزْوَاجَكَ أَرْسَلْنَنِى إِلَيْكَ يَسْأَلْنَكَ الْعَدْلَ فِي ابْنَةِ أَبِي قُحَافَةَ، قَالَتْ: ثُمَّ وَقَعَتْ بِى، فَاسْتَطَالَتْ عَلَىَّ، وَأَنَا أَرْقُبُ رَسُولَ اللَّهِ ص، وَأَرْقُبُ طَرْفَهُ، هَلْ يَأْذَنُ لِي فِيهَا، قَالَتْ: فَلَمْ تَبْرَحْ زَيْنَبُ حَتَّى عَرَفْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلاَ يَكْرَهُ أَنْ أَنْتَصِرَ، قَالَتْ: فَلَمَّا وَقَعْتُ بِهَا لَمْ أَنْشَبْهَا حِينَ أَنْحَيْتُ عَلَيْهَا، قَالَتْ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صوَتَبَسَّمَ: «إِنَّهَا ابْنَةُ أَبِي بَكْرٍ». (م/۲۴۴۲)
ترجمه: عایشه همسر گرامی نبی اکرم صمیگوید: همسران پیامبر اکرم فاطمه دختر رسول الله صرا نزد پیامبر اکرم صفرستادند. پیامبر اکرم صهمراه من زیر ملافهای دراز کشیده بود که فاطمه لاجازهی ورود خواست. پیامبر اکرم صاجازهی ورود داد. فاطمه گفت: یا رسول الله! مرا همسرانت نزد تو فرستادند و از تو میخواهند که عدالت را در مورد دختر ابوقحافه (ابوبکر) رعایت کنید. عایشه لمیگوید: من ساکت بودم. رسول الله صفرمود: «دختر عزیزم! آیا کسی را که من دوست دارم، تو دوست نداری»؟ فاطمه گفت: بلی. پیامبر اکرم صفرمود: «پس این را دوست داشته باش». با شنیدن این سخنان، فاطمه برخاست و نزد همسران نبی اکرم برگشت و آنان را از سخنانی که میان او و پیامبر اکرم صرد و بدل شده بود، با خبر ساخت. همسران نبی اکرم صبه او گفتند: فکر میکنیم که تو هیچکاری برای ما انجام ندادهای. دوباره نزد رسول الله صبرگرد و به ایشان بگو: همسرانت تو را سوگند میدهند که در مورد دختر ابو قحاقه، عدالت را رعایت کن. فاطمه گفت: سوگند به الله، هرگز در مورد او با رسول اکرم صصحبت نخواهم کرد.
عایشه لمیگوید: بعد از آن، همسران نبی اکرم صهمسر رسول الله؛ زینب دختر جهش؛ را فرستادند. گفتنی است که زینب از نظر مقام و منزلت نزد رسول الله صبا من برابری میکرد. من هیچ زنی را سراغ ندارم که دیندارتر، پرهیزگارتر و راستگوتر، از زینب باشد. همچنین هیچ زنی را سراغ ندارم که در ادای حق خویشاوندی، صدقه دادن، و مبتذل ساختن خود با انجام کارهایی که در آمد آنها را صدقه دهد و اینگونه به الله متعال، تقرب جوید، از زینب جلوتر باشد؛ البته اخلاقش مقداری تند بود؛ آنهم بسیار زود، پشیمان میشد و رجوع میکرد. به هر حال، زینب از رسول الله صاجازهی ورود خواست در حالی که پیامبر اکرم صهمچنان همراه عایشه لزیر ملافه بود با همان حالتی که فاطمه لدیده بود. رسول اکرم صبه زینب لنیز اجازهی ورود داد. زینب گفت: یا رسول الله! همسرانت مرا فرستادهاند و از شما میخواهند که عدالت را در مورد دختر ابو قحافه رعایت کنید. عایشه لمیگوید: سپس زینب لمرا بد و بی راه گفت. من منتظر رسول الله صبودم و نگاهش را زیر نظر داشتم که آیا به من اجازه میدهد تا جوابش را بدهم. به هر حال، زینب لهمچنان به بد و بیراه گفتن من ادامه داد تا اینکه من متوجه شدم که رسول الله صدفاع مرا ناپسند نمیداند. پس هنگامی که من تصمیم گرفتم او را جواب دهم و بد و بی راه بگویم، به او اصلا مهلت ندادم که چیزی بگوید. در این هنگام، رسول الله صکه تبسم مینمود، فرمود: «او دختر ابوبکر است». (در فهم و درایت مانند پدرش میباشد).
۱۶۶۳ـ عَنْ عَائِشَةَ بقَالَتْ: إِنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلَيَتَفَقَّدُ يَقُولُ: «أَيْنَ أَنَا الْيَوْمَ؟ أَيْنَ أَنَا غَدًا»؟ اسْتِبْطَاءً لِيَوْمِ عَائِشَةَ، قَالَتْ: فَلَمَّا كَانَ يَوْمِى قَبَضَهُ اللَّهُ بَيْنَ سَحْرِى وَنَحْرِى. (م/۲۴۴۳)
ترجمه: از عایشه لروایت است که: رسول الله ص(در بیماری وفاتش) پرس و جو مینمود و میگفت: «امروز من کجا هستم؟ فردا نوبت کدام خانه خواهد بود»؟ منظورش این بود که بداند چه روزی نوبت عایشه است. عایشه لمیگوید: وقتی که نوبت من فرا رسید، در حالی که سر (مبارک) رسول الله صروی سینهی من قرار داشت، وفات نمود.
۱۶۶۴ـ عَنْ عَائِشَةَ ب: أَنَّهَا سَمِعَتْ رَسُولَ اللَّهِ صيَقُولُ قَبْلَ أَنْ يَمُوتَ، وَهُوَ مُسْنِدٌ إِلَى صَدْرِهَا، وَأَصْغَتْ إِلَيْهِ وَهُوَ يَقُولُ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَارْحَمْنِى، وَأَلْحِقْنِى بِالرَّفِيقِ». (م/۲۴۴۴)
ترجمه: از عایشه لروایت است که: قبل از اینکه رسول الله صفوت کند، پشتش را به عایشه تکیه داده بود و وی کاملاً گوش فرا میداد که فرمود: «بار الهاا! مرا ببخش و بر من رحم کن و مرا به دوستانم (انبیاء)، ملحق بگردان».
۱۶۶۵ـ عَن عَائِشَةَ بقَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صيَقُولُ وَهُوَ صَحِيحٌ: «إِنَّهُ لَمْ يُقْبَضْ نَبِيٌّ قَطُّ، حَتَّى يَرَى مَقْعَدَهُ فِي الْجَنَّةِ، ثُمَّ يُخَيَّرُ» قَالَتْ عَائِشَةُ: فَلَمَّا نَزَلَ بِرَسُولِ اللَّهِ صوَرَأْسُهُ عَلَى فَخِذِي، غُشِيَ عَلَيْهِ سَاعَةً ثُمَّ أَفَاقَ، فَأَشْخَصَ بَصَرَهُ إِلَى السَّقْفِ، ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ الرَّفِيقَ الأَعْلَى» قَالَتْ عَائِشَةُ: قُلْتُ: إِذًا لاَ يَخْتَارُنَا، قَالَتْ عَائِشَةُ: وَعَرَفْتُ الْحَدِيثَ الَّذِي كَانَ يُحَدِّثُنَا بِهِ وَهُوَ صَحِيحٌ فِي قَوْلِهِ: «إِنَّهُ لَمْ يُقْبَضْ نَبِيٌّ قَطُّ حَتَّى يَرَى مَقْعَدَهُ مِنَ الْجَنَّةِ ثُمَّ يُخَيَّرُ» قَالَتْ عَائِشَةُ: فَكَانَتْ تِلْكَ آخِرُ كَلِمَةٍ تَكَلَّمَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ صقَوْلَهُ: «اللَّهُمَّ الرَّفِيقَ الأَعْلَى». (م/۲۴۴۴)
ترجمه: عایشه لمیگوید: رسول الله صدر حال صحت، میفرمود: «هیچ پیامبری از دنیا نمیرود تا زمانی که جایگاهش را در بهشت نبیند. و بعد از آن به او اختیار داده میشود». بلی، هنگامی که نبی اکرم صبیمار شد و نزدیک بود قبض روح شود، در حالی که سرش بر زانوی من گذاشته شده بود، بیهوش شد. و هنگامی که به هوش آمد، چشمانش به سقف خانه، دوخته شد و فرمود: «اللَّهُمَّ الرَّفِيقَ الأَعْلَى» یعنی بار الها! به سوی رفیق اعلی.
عایشه لمیگوید: با خود گفتم: دیگر نزد ما باقی نمیماند و دانستم که این،تحقق همان سخنی است که در زمان صحتاش به ما میگفت: «هیچ پیامبری از دنیا نمیرود تا زمانی که جایگاهش را در بهشت نبیند. و بعد از آن به او اختیار داده میشود». به هر حال، «اللَّهُمَّ مَعَ الرَّفِيقِ الأَعْلَى»آخرین کلمهای بود که رسول الله ص بر زبان آورد.
۱۶۶۶ـ عَنْ عَائِشَةَ بقَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صإِذَا خَرَجَ، أَقْرَعَ بَيْنَ نِسَائِهِ، فَطَارَتِ الْقُرْعَةُ عَلَى عَائِشَةَ وَحَفْصَةَ، فَخَرَجَتَا مَعَهُ جَمِيعًا، وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ صإِذَا كَانَ بِاللَّيْلِ، سَارَ مَعَ عَائِشَةَ، يَتَحَدَّثُ مَعَهَا، فَقَالَتْ حَفْصَةُ لِعَائِشَةَ: أَلاَ تَرْكَبِينَ اللَّيْلَةَ بَعِيرِى وَأَرْكَبُ بَعِيرَكِ، فَتَنْظُرِينَ وَأَنْظُرُ؟ قَالَتْ: بَلَى، فَرَكِبَتْ عَائِشَةُ عَلَى بَعِيرِ حَفْصَةَ، وَرَكِبَتْ حَفْصَةُ عَلَى بَعِيرِ عَائِشَةَ، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صإِلَى جَمَلِ عَائِشَةَ، وَعَلَيْهِ حَفْصَةُ، فَسَلَّمَ ثُمَّ صَارَ مَعَهَا، حَتَّى نَزَلُوا، فَافْتَقَدَتْهُ عَائِشَةُ فَغَارَتْ، فَلَمَّا نَزَلُوا جَعَلَتْ تَجْعَلُ رِجْلَهَا بَيْنَ الإِذْخِرِ وَتَقُولُ: يَا رَبِّ سَلِّطْ عَلَيَّ عَقْرَبًا أَوْ حَيَّةً تَلْدَغُنِي، رَسُولُكَ وَلاَ أَسْتَطِيعُ أَنْ أَقُولَ لَهُ شَيْئًا. (م/۲۴۴۵)
ترجمه: از عایشه لروایت است که هرگاه، نبی اکرم صمیخواست به مسافرت برود، میان همسرانش، قرعه میانداخت. یک بار، قرعه به نام عایشه و حفصه افتاد و هردوی آنان رسول اکرم صرا در این سفر همراهی نمودند. قابل یادآوری است که رسول الله صشبها در مسیر راه، کنار عایشه لحرکت میکرد و با او صحبت مینمود. حفصه به عایشه لگفت:آیا امشب، تو بر شتر من سوار نمیشوی تا من بر شتر تو سوار شوم و شتران یکدیگر را تجربه کنیم؟
عایشه لگفت: بلی. اینگونه عایشه لبر شتر حفصه، و حفصه بر شتر عایشه سوار شد. نبی اکرم صبه سوی شتر عایشه لآمد و به او سلام کرد در حالی که حفصه بر آن سوار بود. سپس به مسیرش ادامه داد تا اینکه توقف کردند و منزل گرفتند. عایشه لکه همراهی پیامبر را از دست داده بود، به غیرت آمد و هنگام پایین آمدن، پاهایش را میان گیاهان اذخر گذاشت و گفت: پروردگارا! عقرب یا ماری بر من مسلط گردان تا مرا نیش زند. او پیامبر توست و من نمیتوانم به اوچیزی بگویم.
۱۶۶٧ـ عَنْ أَبِي مُوسَى س، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «كَمَلَ مِنَ الرِّجَالِ كَثِيرٌ، وَلَمْ يَكْمُلْ مِنَ النِّسَاءِ غَيْرُ مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ، وَآسِيَةَ امْرَأَةِ فِرْعَوْنَ، وَإِنَّ فَضْلَ عَائِشَةَ عَلَى النِّسَاءِ كَفَضْلِ الثَّرِيدِ عَلَى سَائِرِ الطَّعَامِ». (م/۲۴۳۱)
ترجمه: ابوموسی سمیگوید: رسول الله صفرمود: «مردان زیادی به کمال رسیدهاند. اما از زنان، فقط آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران به کمال رسیدهاند. و همانا برتری عایشه لبر سایر زنان مانند برتری ترید (نانی که در آبگوشت، خرد شده باشد) بر سایر غذاهاست».
۱۶۶۸ـ عَن عَائِشَةَ بقَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «يَا عَائِشُ هَذَا جِبْرِيلُ يَقْرَأُ عَلَيْكِ السَّلاَمَ» فَقَالَتْ: وَعَلَيْهِ السَّلاَمُ وَرَحْمَةُ اللَّهِ، قَالَتْ: وَهُوَ يَرَى مَا لاَ أَرَى. (م/۲۴۴٧)
ترجمه: از عایشه لروایت است که رسول الله صبه او گفت: ای عایشه! این، جبریل است و به تو سلام میدهد». عایشه گفت: سلام و رحمت و برکات الله متعال بر او باد. تو (ای پیامبر) چیزهایی را میبینی که من نمیبینم.