ترجمه صحیح مسلم - جلد دوم

فهرست کتاب

باب (۲۴): درباره‌ی خوردن ضبّ (نوعی سوسمار)

باب (۲۴): درباره‌ی خوردن ضبّ (نوعی سوسمار)

۱۳۲۳ـ عَن عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ لأَنَّ خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ ـ الَّذِي يُقَالُ لَهُ سَيْفُ اللَّهِ ـ أَخْبَرَهُ أَنَّهُ دَخَلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صعَلَى مَيْمُونَةَ، زَوْجِ النَّبِيِّ ص، وَهِىَ خَالَتُهُ وَخَالَةُ ابْنِ عَبَّاسٍ، فَوَجَدَ عِنْدَهَا ضَبًّا مَحْنُوذًا، قَدِمَتْ بِهِ أُخْتُهَا حُفَيْدَةُ بِنْتُ الْحَارِثِ مِنْ نَجْدٍ، فَقَدَّمَتِ الضَّبَّ لِرَسُولِ اللَّهِ ص، وَكَانَ قَلَّمَا يُقَدَّمُ إِلَيْهِ طَعَامٌ حَتَّى يُحَدَّثَ بِهِ وَيُسَمَّى لَهُ، فَأَهْوَى رَسُولُ اللَّهِ صيَدَهُ إِلَى الضَّبِّ، فَقَالَتِ امْرَأَةٌ مِنَ النِّسْوَةِ الْحُضُورِ: أَخْبِرْنَ رَسُولَ اللَّهِ صبِمَا قَدَّمْتُنَّ لَهُ، قُلْنَ: هُوَ الضَّبُّ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صيَدَهُ، فَقَالَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ: أَحَرَامٌ الضَّبُّ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «لاَ، وَلَكِنَّهُ لَمْ يَكُنْ بِأَرْضِ قَوْمِى فَأَجِدُنِى أَعَافُهُ» قَالَ خَالِدٌ: فَاجْتَرَرْتُهُ فَأَكَلْتُهُ وَرَسُولُ اللَّهِ صيَنْظُرُ، فَلَمْ يَنْهَنِى. (م/۱٩۴۵)

ترجمه: عبدالله بن عباس لمی‌گوید: خالد بن ولید سکه به او سیف الله (شمشیر الله) نیز می‌گویند به من گفت: من همراه رسول الله صبه خانه‌ی میمونه؛ همسر نبی اکرم ص؛ که خاله‌ی من و ابن عباس لاست، رفتم. نزد میمونه لضبّ (نوعی سوسمار) کباب شده وجود داشت که خواهرش؛ حفیده دختر حارث؛ از نجد آورده بود. میمونه لآن سوسمار را خدمت نبی اکرم صتقدیم نمود. قابل یادآوری است که کمتر اتفاق می‌افتاد غذایی به رسول الله صبدهند بدون اینکه در مورد آن، صحبت کنند یا نام آن را بگیرند. به هر حال، رسول الله صدستش را بسوی ضبّ دراز نمود. در این هنگام، یکی از زنان حاضر گفت: رسول الله صاز نوع غذایی که تقدیم نموده‌اید، باخبر سازید.

زنان عرض کردند: یا رسول الله! این، ضبّ (نوعی سوسمار) است. با شنیدن این سخن، پیامبر اکرم صدستش را جمع نمود. خالد بن ولید سعرض کرد: یا رسول الله! آیا ضبّ، حرام است. رسول الله صفرمود: «نه، ولی چون در سرزمین قوم‌ام وجود نداشته است، لذا شما مشاهده می‌کنید که من از خوردن آن، کراهیت دارم».

خالد سمی‌گوید: من از آن، کندم و خوردم درحالی که رسول الله صنگاه می‌کرد بدون اینکه مرا منع کند.

۱۳۲۴ـ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ س: أَنَّ أَعْرَابِيًّا أَتَى رَسُولَ اللَّهِ صفَقَالَ: إِنِّي فِي غَائِطٍ مَضَبَّةٍ وَإِنَّهُ عَامَّةُ طَعَامِ أَهْلِى، قَالَ: فَلَمْ يُجِبْهُ، فَقُلْنَا: عَاوِدْهُ، فَعَاوَدَهُ، فَلَمْ يُجِبْهُ ثَلاَثًا، ثُمَّ نَادَاهُ رَسُولُ اللَّهِ صفِي الثَّالِثَةِ فَقَالَ: «يَا أَعْرَابِىُّ، إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ ـ أَوْ: غَضِبَ ـ عَلَى سِبْطٍ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ، فَمَسَخَهُمْ دَوَابَّ يَدِبُّونَ فِي الأَرْضِ، فَلاَ أَدْرِى لَعَلَّ هَذَا مِنْهَا، فَلَسْتُ آكُلُهَا وَلاَ أَنْهَى عَنْهَا». (م/۱٩۵۱)

ترجمه: ابوسعید خدری سمی‌گوید: یک مرد بادیه نشین نزد رسول الله صآمد و گفت: من در سرزمینی هموار و ضبّ خیز زندگی می‌کنم و بیشترین غذای خانواده‌ی من، ضبّ (نوعی سوسمار) است (حکم آن چیست)؟ پیامبر اکرم صبه او پاسخی نداد. ما به آن مرد گفتیم: دوباره بپرس. و این پرسش، سه بار، تکرار شد. و رسول الله صهمچنان به او پاسخ نمی‌نداد. سرانجام بعد از سومین بار، پیامبر اکرم صاو را صدا زد و فرمود: «ای بادیه نشین! الله متعال گروهی از بنی اسرائیل را لعنت نمود یا بر آنان خشمگین گردید و آنها را به حیواناتی تبدیل نمود که در روی زمین راه می‌روند؛ نمی‌دانم شاید ضبّ از آنها باشد. به همین خاطر، نه از آن می‌خورم و نه از خوردن آن، منع می‌کنم».

(قرطبی در المفهم می‌گوید: این، گمان پیامبر اکرم صاست که مبادا ضبّ از همان نسل امت‌های مسخ شده باشد؛ چنانکه درباره‌ی موش هم همین مطلب گفته شده است. اما بعد از اینکه الله متعال اعلان نمود که نسل هیچ امت مسخ شده‌ای باقی نمی‌ماند، این ظن و گمان پیامبر اکرم صبرطرف گردید و متوجه شد که ضبّ و موش از نسل امت‌های مسخ شده نیستند؛ لذا خوردن ضبّ اشکالی ندارد و خوردن موش نه به ‌این خاطر بلکه به دلایل دیگر، حرام است.)