باب (۳): عرضه شدن فتنهها بر دلها و ایجاد نقطه در آنها
۱٩٩۰ـ عَنْ حُذَيْفَةَ سقَالَ: كُنَّا عِنْدَ عُمَرَ فَقَالَ: أَيُّكُمْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صيَذْكُرُ الْفِتَنَ؟ فَقَالَ قَوْمٌ: نَحْنُ سَمِعْنَاهُ، فَقَالَ: لَعَلَّكُمْ تَعْنُونَ فِتْنَةَ الرَّجُلِ فِي أَهْلِهِ وَجَارِهِ؟ قَالُوا: أَجَلْ، قَالَ: تِلْكَ تُكَفِّرُهَا الصَّلاَةُ وَالصِّيَامُ وَالصَّدَقَةُ، وَلَكِنْ أَيُّكُمْ سَمِعَ النَّبِيَّ صيَذْكُرُ الْفِتَنَ الَّتِي تَمُوجُ مَوْجَ الْبَحْرِ؟ قَالَ حُذَيْفَةُ: فَأَسْكَتَ الْقَوْمُ فَقُلْتُ: أَنَا، قَالَ: أَنْتَ، لِلَّهِ أَبُوكَ! قَالَ حُذَيْفَةُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صيَقُولُ: «تُعْرَضُ الْفِتَنُ عَلَى الْقُلُوبِ كَالْحَصِيرِ عُودًا عُودًا، فَأَىُّ قَلْبٍ أُشْرِبَهَا نُكِتَ فِيهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ، وَأَىُّ قَلْبٍ أَنْكَرَهَا نُكِتَ فِيهِ نُكْتَةٌ بَيْضَاءُ، حَتَّى تَصِيرَ عَلَى قَلْبَيْنِ، عَلَى أَبْيَضَ مِثْلِ الصَّفَا، فَلاَ تَضُرُّهُ فِتْنَةٌ مَا دَامَتِ السَّمَوَاتُ وَالأَرْضُ، وَالآخَرُ أَسْوَدُ مُرْبَادًّا كَالْكُوزِ مُجَخِّيًا لاَ يَعْرِفُ مَعْرُوفًا وَلاَ يُنْكِرُ مُنْكَرًا، إِلاَّ مَا أُشْرِبَ مِنْ هَوَاهُ» قَالَ حُذَيْفَةُ: وَحَدَّثْتُهُ، أَنَّ بَيْنَكَ وَبَيْنَهَا بَابًا مُغْلَقًا يُوشِكُ أَنْ يُكْسَرَ، قَالَ عُمَرُ: أَكَسْرًا لاَ أَبَا لَكَ! فَلَوْ أَنَّهُ فُتِحَ لَعَلَّهُ كَانَ يُعَادُ، قُلْتُ: لاَ، بَلْ يُكْسَرُ، وَحَدَّثْتُهُ، أَنَّ ذَلِكَ الْبَابَ رَجُلٌ يُقْتَلُ أَوْ يَمُوتُ، حَدِيثًا لَيْسَ بِالأَغَالِيطِ، قَالَ أَبُو خَالِدٍ: فَقُلْتُ لِسَعْدٍ: يَا أَبَا مَالِكٍ مَا أَسْوَدُ مُرْبَادًّا؟ قَالَ: شِدَّةُ الْبَيَاضِ فِي سَوَادٍ، قَالَ: قُلْتُ: فَمَا الْكُوزُ مُجَخِّيًا؟ قَالَ: مَنْكُوسًا. (م/۱۴۴)
ترجمه: حذیفه سمیگوید: ما در مجلس عمر بن خطاب سبودیم که پرسید: کدام یک از شما سخن رسول الله صرا در مورد فتنهها شنیده است؟ گروهی جواب دادند: ما شنیدهایم. عمر سگفت: شاید هدف شما این است که یک شخص با خانواده و همسایه اش دچار فتنه میشود؟ آنان گفتند: بلی. عمر س گفت: نماز، روزه و صدقه باعث بخشیده شدن چنین فتنهها و گناهانی میگردد؛ اما کدامیک از شما سخنان رسول الله صرا در مورد فتنههایی که مانند دریا موج میزنند، شنیده است؟ حذیفه میگوید: مردم سکوت کردند. من گفتم: من. عمر سگفت: تو؛ چه پدر خوبی الله متعال به تو عنایت کرده است. حذیفه گفت: شنیدم که رسول الله صمیفرمود: «فتنهها یکی پس از دیگری مانند چوبهای حصیر بر دلها عرضه میگردد؛ پس هر قلبی که آنها را بطور کامل، در خودش جای دهد، یک نکتهی سیاه در آن، ایجاد میگردد؛ و هر قلبی که آنها را قبول نکند، یک نکتهی سفید در آن، ایجاد میگردد تا جایی که قلبها به دو گروه تقسیم میشوند: قلبهای سفیدی که مانند سنگ سفیدی هستند که هیچ گرد و غباری روی آن، وجود ندارد؛ و تازمانی که آسمانها و زمین وجود داشته باشند، هیچ فتنهای به آنها ضرر نمیرساند. و قلبهای دیگری هستند که سیاه و خاکستری رنگ مانند کوزهی وارونه هستند و کار خوب را خوب، و کار بد را بد، نمیدانند مگر هوی و هوسی که در دلهایشان، جای گرفته است». (هوی و هوس آنها معیار خوبی و بدی است.) حذیفه سمیگوید: همچنین به عمر بن خطاب سگفتم: میان تو و آن فتنهها دری قفل شده وجود دارد؛ اما بزودی خواهد شکست. عمر سگفت: پدرت را از دست بدهی؛ در میشکند؟ اگر باز میشد، شاید دوباره بسته میشد. حذیفه میگوید: من گفتم: نه؛ بلکه شکسته میشود. همچنین به وی گفتم که آن دروازه، مردی است که کشته میشود یا میمیرد؛ و در این حدیث من، هیچ سخن غلط و اشتباهی، وجود نداشت.