باب (۲۴): در مورد مُهر نبوت
۱۵۵٩ـ عَن جَابِرَ بْنَ سَمُرَةَ سقَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صقَدْ شَمِطَ مُقَدَّمُ رَأْسِهِ وَلِحْيَتِهِ، وَكَانَ إِذَا ادَّهَنَ لَمْ يَتَبَيَّنْ، وَإِذَا شَعِثَ رَأْسُهُ تَبَيَّنَ، وَكَانَ كَثِيرَ شَعْرِ اللِّحْيَةِ، فَقَالَ رَجُلٌ: وَجْهُهُ مِثْلُ السَّيْفِ، قَالَ: لاَ، بَلْ كَانَ مِثْلَ الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، وَكَانَ مُسْتَدِيرًا، وَرَأَيْتُ الْخَاتَمَ عِنْدَ كَتِفِهِ مِثْلَ بَيْضَةِ الْحَمَامَةِ، يُشْبِهُ جَسَدَهُ. (م/۲۳۴۴)
ترجمه: جابر بن سمره سمیگوید: موهای جلوی سر و ریش رسول الله ص جو گندمیبود. و هنگامی که روغن میزد، موهای سفیدش، دیده نمیشد. اما هنگامی که موهایش، پراکنده و ژولیده میشد، ظاهر میشدند. پیامبر اکرم ص ریش پر پشت و گنجانی داشت. مردی گفت: چهرهاش مانند شمشیر بود؟ جابر گفت: نه، بلکه مانند خورشید و ماه بود. وی چهرهای گِرد داشت. من مُهر نبوت را کنار شانهاش دیدم که به اندازهی تخم کبوتر بود و رنگی شبیه رنگ جسمش داشت.
۱۵۶۰ـ عَن السَّائِبَ بْنَ يَزِيدَ سقَالَ: ذَهَبَتْ بِي خَالَتِى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص، فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ ابْنَ أُخْتِى وَجِعٌ، فَمَسَحَ رَأْسِى وَدَعَا لِي بِالْبَرَكَةِ، ثُمَّ تَوَضَّأَ فَشَرِبْتُ مِنْ وَضُوئِهِ، ثُمَّ قُمْتُ خَلْفَ ظَهْرِهِ، فَنَظَرْتُ إِلَى خَاتِمِهِ بَيْنَ كَتِفَيْهِ، مِثْلَ زِرِّ الْحَجَلَةِ. (م/۲۳۴۵)
ترجمه: سایب بن یزید سمیگوید: خالهام مرا نزد رسول الله صبرد و عرض کرد: یا رسول الله! خواهر زادهام بیمار است. رسول الله صدست (مبارکش) را بر سر من کشید و برای من دعای برکت نمود. آنگاه، وضو گرفت و من باقیماندهی آب وضویش را نوشیدم. سپس پشت سر پیامبر اکرم صایستادم و به مُهر نبوت که مانند دکمهای بود و میان شانههای رسول الله صقرار داشت، نگاه کردم.
۱۵۶۱ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَرْجِسَ سقَالَ: رَأَيْتُ النَّبِيَّ صوَأَكَلْتُ مَعَهُ خُبْزًا وَلَحْمًا أَوْ قَالَ: ثَرِيدًا، قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: أَسْتَغْفَرَ لَكَ النَّبِيُّ ص؟ قَالَ: نَعَمْ، وَلَكَ، ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ الآيَةَ: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾[محمد: ۱٩]. قَالَ: ثُمَّ دُرْتُ خَلْفَهُ فَنَظَرْتُ إِلَى خَاتَمِ النُّبُوَّةِ بَيْنَ كَتِفَيْهِ، عِنْدَ نَاغِضِ كَتِفِهِ الْيُسْرَى، جُمْعًا، عَلَيْهِ خِيلاَنٌ كَأَمْثَالِ الثَّآلِيلِ. (م/۴۳۴۶)
ترجمه: عبد الله بن سرجس میگوید: من نبی اکرم ص را دیدم و با ایشان نان و گوشت یا ترید (نان خُرد شده داخل آبگوشت) خوردم. عاصم میگوید: به عبدلله بن سرجس گفتم: آیا نبی اکرم ص برایت طلب مغفرت کرد؟ گفت: بله، برای تو نیز طلب مغفرت نمود. آنگاه این آیه را تلاوت کرد: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾«برای گناهان خودت و مردان و زنان مؤمن طلب مغفرت کن».
عبدلله بن سرجس سمیگوید: سپس پشت سر پیامبر اکرم صرفتم و به مُهر نبوت که میان شانههایش، نزدیک بالای شانهی چپش، مانند یک مُشت، جمع، و بالای آن، خالهایی مانند زگیل بود، نگاه کردم.