باب (۴۵): فضیلت ابو هریره دوسی
۱٧۰۸ـ عَن ابي هُرَيْرَةَ سقَالَ: كُنْتُ أَدْعُو أُمِّي إِلَى الإِسْلاَمِ وَهِىَ مُشْرِكَةٌ، فَدَعَوْتُهَا يَوْمًا فَأَسْمَعَتْنِى فِي رَسُولِ اللَّهِ صمَا أَكْرَهُ، فَأَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صوَأَنَا أَبْكِى، قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّي كُنْتُ أَدْعُو أُمِّي إِلَى الإِسْلاَمِ فَتَأْبَى عَلَىَّ، فَدَعَوْتُهَا الْيَوْمَ فَأَسْمَعَتْنِى فِيكَ مَا أَكْرَهُ، فَادْعُ اللَّهَ أَنْ يَهْدِىَ أُمَّ أَبِي هُرَيْرَةَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «اللَّهُمَّ اهْدِ أُمَّ أَبِي هُرَيْرَةَ» فَخَرَجْتُ مُسْتَبْشِرًا بِدَعْوَةِ نَبِيِّ اللَّهِ صفَلَمَّا جِئْتُ فَصِرْتُ إِلَى الْبَابِ، فَإِذَا هُوَ مُجَافٌ، فَسَمِعَتْ أُمِّى خَشْفَ قَدَمَىَّ، فَقَالَتْ: مَكَانَكَ يَا أَبَا هُرَيْرَةَ. وَسَمِعْتُ خَضْخَضَةَ الْمَاءِ، قَالَ: فَاغْتَسَلَتْ وَلَبِسَتْ دِرْعَهَا وَعَجِلَتْ عَنْ خِمَارِهَا، فَفَتَحَتِ الْبَابَ، ثُمَّ قَالَتْ: يَا أَبَا هُرَيْرَةَ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، قَالَ: فَرَجَعْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صفَأَتَيْتُهُ وَأَنَا أَبْكِى مِنَ الْفَرَحِ، قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَبْشِرْ قَدِ اسْتَجَابَ اللَّهُ دَعْوَتَكَ وَهَدَى أُمَّ أَبِي هُرَيْرَةَ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ وَقَالَ خَيْرًا، قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ أَنْ يُحَبِّبَنِى أَنَا وَأُمِّى إِلَى عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ، وَيُحَبِّبَهُمْ إِلَيْنَا، قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «اللَّهُمَّ حَبِّبْ عُبَيْدَكَ هَذَا ـ يَعْنِى أَبَا هُرَيْرَةَ ـ وَأُمَّهُ إِلَى عِبَادِكَ الْمُؤْمِنِينَ، وَحَبِّبْ إِلَيْهِمُ الْمُؤْمِنِينَ» فَمَا خُلِقَ مُؤْمِنٌ يَسْمَعُ بِى، وَلاَ يَرَانِى، إِلاَّ أَحَبَّنِى. (م/۲۴٩۱)
ترجمه: ابوهریره سمیگوید: مادرم مشرک بود و من او را به سوی اسلام، دعوت میکردم. روزی او را به اسلام دعوت نمودم. اما او سخنی در مورد رسول الله صبه زبان آورد که برایم ناگوار بود. من گریان، نزد رسول الله صرفتم و گفتم: یا رسول الله! من مادرم را به اسلام، دعوت میکردم؛ اما او سخنان مرا نمیپذیرفت. امروز نیز او را به اسلام، فرا خواندم؛ ولی او سخنی در مورد شما به زبان آورد که برایم ناگوار بود. از الله متعال بخواهید که مادر ابوهریره را هدایت کند. رسول الله صفرمود: «بارالها! مادر ابوهریره را هدایت کن». من که از دعای پیامبر اکرم صخوشحال بودم از نزد نبی اکرم بیرون آمدم. هنگامی که به منزل رسیدم، به سوی درِ اتاق مادرم رفتم، در بسته بود. مادرم که صدای پایم را شنید، گفت: ای ابوهریره! صبر کن. من هم صدای ریختن آب را شنیدم. بلی، مادرم غسل نمود و پیراهنش را پوشید و به علت عجله از پوشیدن روسری، صرف نظر نمود و در را باز کرد و گفت: ای ابوهریره! من گواهی میدهم که هیچ معبودی بجز الله، وجود ندارد و گواهی میدهم که محمد، بنده و فرستادهی الله است. ابو هریره میگوید: با شنیدن این سخنان، نزد رسول الله صبرگشتم و در حالی خدمت پیامبر اکرم صرسیدم که از شدت خوشحالی، گریه میکردم. سپس عرض کردم: یا رسول الله! تو را مژده میدهم؛ الله متعال دعایت را اجابت نمود و مادر ابوهریره را هدایت کرد. آنگاه، رسول الله صالله متعال را ستود و ثنا گفت و جملات خوبی به زبان آورد. من گفتم: یا رسول الله! از الله متعال بخواه تا من و مادرم را نزد بندگان مؤمنت محبوب بگرداند و مؤمنان را نیز نزد ما محبوب نماید. رسول الله صفرمود: «بار الها! این بندهی کوچکت- ابوهریره- و مادرش را نزد بندگان مؤمنت، محبوب بگردان و مؤمنان را نیز نزد آنان محبوب بگردان». ابوهریره میگوید: در نتیجهی این دعای پیامبر، هر مؤمنی که بدنیا بیاید و در مورد من بشنود و مرا نبیند، مرا دوست دارد.
۱٧۰٩ـ عَن عُروَةَ، عَن عَائِشَةَ ب قَالَتْ: أَلاَ يُعْجِبُكَ أَبُو هُرَيْرَةَ؟ جَاءَ فَجَلَسَ إِلَى جَنْبِ حُجْرَتِي، يُحَدِّثُ عَنِ النَّبِىِّ صيُسْمِعُنِي ذَلِكَ، وَكُنْتُ أُسَبِّحُ، فَقَامَ قَبْلَ أَنْ أَقْضِيَ سُبْحَتِي، وَلَوْ أَدْرَكْتُهُ لَرَدَدْتُ عَلَيْهِ، إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلَمْ يَكُنْ يَسْرُدُ الْحَدِيثَ كَسَرْدِكُمْ، قَالَ ابْنُ شِهَابٍ: قَالَ ابْنُ الْمُسَيَّبِ: إِنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ قَالَ: يَقُولُونَ: إِنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ قَدْ أَكْثَرَ، وَاللَّهُ الْمَوْعِدُ، وَيَقُولُونَ: مَا بَالُ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَارِ لاَ يَتَحَدَّثُونَ مِثْلَ أَحَادِيثِهِ؟ وَسَأُخْبِرُكُمْ عَنْ ذَلِكَ: إِنَّ إِخْوَانِي مِنَ الأَنْصَارِ كَانَ يَشْغَلُهُمْ عَمَلُ أَرَضِيهِمْ، وَإِنَّ إِخْوَانِى مِنَ الْمُهَاجِرِينَ كَانَ يَشْغَلُهُمُ الصَّفْقُ بِالأَسْوَاقِ، وَكُنْتُ أَلْزَمُ رَسُولَ اللَّهِ صعَلَى مِلْءِ بَطْنِى، فَأَشْهَدُ إِذَا غَابُوا، وَأَحْفَظُ إِذَا نَسُوا، وَلَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صيَوْمًا: «أَيُّكُمْ يَبْسُطُ ثَوْبَهُ فَيَأْخُذُ مِنْ حَدِيثِى هَذَا، ثُمَّ يَجْمَعُهُ إِلَى صَدْرِهِ، فَإِنَّهُ لَمْ يَنْسَ شَيْئًا سَمِعَهُ» فَبَسَطْتُ بُرْدَةً عَلَىَّ، حَتَّى فَرَغَ مِنْ حَدِيثِهِ، ثُمَّ جَمَعْتُهَا إِلَى صَدْرِى، فَمَا نَسِيتُ بَعْدَ ذَلِكَ الْيَوْمِ شَيْئًا حَدَّثَنِي بِهِ، وَلَوْلاَ آيَتَانِ أَنْزَلَهُمَا اللَّهُ فِي كِتَابِهِ مَا حَدَّثْتُ شَيْئًا أَبَدًا: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ١٥٩ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَيَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَتُوبُ عَلَيۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٦٠﴾[البقرة: ۱۵٩-۱۶۰].إِلَى آخِرِ الآيَتَيْنِ. (م/۲۴٩۳)
ترجمه: عروه میگوید: عایشهلگفت: آیا از ابوهریره تعجب نمیکنی؟ من مشغول خواندن نماز نفل بودم که او آمد و کنار حجرهام نشست و از احادیث رسول الله صبرایم بیان کرد طوری که من بشنوم. و قبل از اینکه نمازم به پایان برسد، برخاست و رفت. اگر او را مییافتم، سخنانش را رد میکردم و میگفتم: رسول الله صاینگونه مانند شما زیاد و با عجله، صحبت نمیکرد. ابن شهاب زهری میگوید: سعید بن مسیب نقل نمود که ابوهریره گفت: مردم میگویند: ابوهریره احادیث زیادی روایت میکند. میعادگاه همهی ما الله متعال خواهد بود (او میان من و آنان، فیصله خواهد کرد.) همچنین مردم میگویند: چرا مهاجرین و انصار مانند ابوهریره، احادیث زیادی روایت نمیکنند؟ من علت آن را برای شما بیان میکنم: برادران انصارم مشغول کار کشاورزی در زمینهایشان بودند. و برادران مهاجرم مشغول معامله و تجارت در بازارها بودند. ولی من به سیرشدن شکمم اکتفا میکردم و همیشه رسول الله صرا همراهی مینمودم. لذا هنگامی که آنها غایب بودند، من حضور داشتم. همچنین من حفظ میکردم حال آنکه آنها فراموش میکردند. همچنین روزی، رسول الله صفرمود: «چه کسی از میان شما لباسش را پهن میکند و این احادیث مرا برمیدارد و به سینهاش میچسباند که در این صورت، هر سخنی را که از من بشنود، فراموش نمیکند». من چادری را که به تن داشتم، پهن کردم تا اینکه سخنان رسول الله صبه پایان رسید. آنگاه، آن را جمع نمودم و به سینهام چسباندم. بعد از آن روز، هیچ سخنی از سخنان رسول اکرم صرا فراموش نکردم. و اگر این دو آیه که الله متعال آنها را در قرآن نازل فرموده است، وجود نمیداشتند، هرگز هیچ حدیثی بیان نمیکردم:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ١٥٩ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَيَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَتُوبُ عَلَيۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٦٠﴾.
«بیگمان کسانی که دلایل روشن و هدایتی را که ما فرو فرستادهایم، پنهان میدارند؛ آنهم بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب ـ تورات و انجیل ـ بیان و روشن نمودهایم، الله متعال و نفرینکنندگان ـ فرشتگان و انس و جن ـ آنها را نفرین میکنند. مگر کسانی که توبه کنند و به اصلاح بپردازند و آشکار سازند. چه توبهی چنین کسانی را میپذیرم و من بسی توبهپذیر و مهربانم».