ترجمه صحیح مسلم - جلد دوم

فهرست کتاب

باب (۲۶): خوردن جانوران دریایی و آنچه که دریا بیرون می‌اندازد

باب (۲۶): خوردن جانوران دریایی و آنچه که دریا بیرون می‌اندازد

۱۳۲۶ـ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: بَعَثَنَا رَسُولُ اللَّهِ صوَأَمَّرَ عَلَيْنَا أَبَا عُبَيْدَةَ، نَتَلَقَّى عِيرًا لِقُرَيْشٍ، وَزَوَّدَنَا جِرَابًا مِنْ تَمْرٍ لَمْ يَجِدْ لَنَا غَيْرَهُ، فَكَانَ أَبُو عُبَيْدَةَ يُعْطِينَا تَمْرَةً تَمْرَةً، قَالَ فَقُلْتُ: كَيْفَ كُنْتُمْ تَصْنَعُونَ بِهَا؟ قَالَ: نَمَصُّهَا كَمَا يَمَصُّ الصَّبِىُّ، ثُمَّ نَشْرَبُ عَلَيْهَا مِنَ الْمَاءِ، فَتَكْفِينَا يَوْمَنَا إِلَى اللَّيْلِ، وَكُنَّا نَضْرِبُ بِعِصِيِّنَا الْخَبَطَ، ثُمَّ نَبُلُّهُ بِالْمَاءِ، فَنَأْكُلُهُ، قَالَ: وَانْطَلَقْنَا عَلَى سَاحِلِ الْبَحْرِ، فَرُفِعَ لَنَا عَلَى سَاحِلِ الْبَحْرِ كَهَيْئَةِ الْكَثِيبِ الضَّخْمِ، فَأَتَيْنَاهُ فَإِذَا هِيَ دَابَّةٌ تُدْعَى الْعَنْبَرَ قَالَ قَالَ: أَبُو عُبَيْدَةَ: مَيْتَةٌ، ثُمَّ قَالَ: لاَ، بَلْ نَحْنُ رُسُلُ رَسُولِ اللَّهِ صوَفِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَقَدِ اضْطُرِرْتُمْ فَكُلُوا، قَالَ: فَأَقَمْنَا عَلَيْهِ شَهْرًا، وَنَحْنُ ثَلاَثُ مِائَةٍ حَتَّى سَمِنَّا، قَالَ: وَلَقَدْ رَأَيْتُنَا نَغْتَرِفُ مِنْ وَقْبِ عَيْنِهِ، بِالْقِلاَلِ، الدُّهْنَ، وَنَقْتَطِعُ مِنْهُ الْفِدَرَ كَالثَّوْرِ - أَوْ كَقَدْرِ الثَّوْرِ - فَلَقَدْ أَخَذَ مِنَّا أَبُو عُبَيْدَةَ ثَلاَثَةَ عَشَرَ رَجُلاً، فَأَقْعَدَهُمْ فِي وَقْبِ عَيْنِهِ، وَأَخَذَ ضِلَعًا مِنْ أَضْلاَعِهِ، فَأَقَامَهَا، ثُمَّ رَحَلَ أَعْظَمَ بَعِيرٍ مَعَنَا، فَمَرَّ مِنْ تَحْتِهَا، وَتَزَوَّدْنَا مِنْ لَحْمِهِ وَشَائِقَ، فَلَمَّا قَدِمْنَا الْمَدِينَةَ أَتَيْنَا رَسُولَ اللَّهِ صفَذَكَرْنَا ذَلِكَ لَهُ، فَقَالَ: «هُوَ رِزْقٌ أَخْرَجَهُ اللَّهُ لَكُمْ، فَهَلْ مَعَكُمْ مِنْ لَحْمِهِ شَىْءٌ فَتُطْعِمُونَا»؟ قَالَ: فَأَرْسَلْنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صمِنْهُ، فَأَكَلَهُ. (م/۱٩۳۵)

ترجمه: جابرسمی‌گوید: رسول الله صما را فرستاد تا جلوی کاروان قریش را بگیریم و ابوعبیده سرا به عنوان امیر ما تعیین نمود و چون چیز دیگری نیافت، یک کیسه‌ی چرمی خرما به عنوان توشه به ما عنایت فرمود. ابوعبیده سبه هریک از ما یک خرما می‌داد. راوی از جابر سگوید: پرسیدم: آن یک خرما را چکار می‌کردید؟ جابر سگفت: مانند کودک آن را می‌مکیدیم و سپس یک لیوان آب، روی آن می‌نوشیدیم و اینگونه روزمان را به شب می‌رساندیم. همچنین با عصاهایمان برگهای خشک درخت مغیلان را می‌زدیم و با آب، خیس می‌کردیم و می‌خوردیم.

به هر حال، ما در ساحل دریا به راهمان ادامه دادیم. ناگهان در ساحل دریا چیزی که به تپه‌ای بزرگ از ماسه، شباهت داشت، آشکار گردید. هنگامی که به آن، نزدیک شدیم، دیدیم حیوانی به نام عنبر است. نخست، ابوعبیده سگفت: مردار است. سپس گفت: نه، ما فرستادگان رسول الله صو در راه الله هستیم. و شما ناچار و درمانده شده‌اید؛ پس بخورید. ما که سیصد نفر بودیم، یک ماه در آنجا ماندیم و آنقدر از آن خوردیم که چاق و فربه شدیم. از گودی استخوان چشم‌اش با کوزه‌های بزرگ چربی بر می‌داشتیم و قطعه‌هایی مانند گاو یا به اندازه‌ی گاو از آن، جدا می‌ساختیم. ابوعبیده سسیزده نفر از ما را در گودی چشم آن حیوان نشاند و یک استخوان از استخوان‌های پهلویش را برداشت و روی زمین، نصب نمود و بزرگترین شتری را که همراه ما بود، رحل و پالان کرد و از زیر آن گذراند و از گوشت‌های آن، خشک کردیم و با خود به عنوان توشه برداشتیم. هنگامی که به مدینه آمدیم، خدمت رسول الله صرسیدیم و ماجرا را برایش بازگو نمودیم. پیامبر اکرم صفرمود: «آن رزقی است که الله متعال آن را برای شما بیرون انداخته است؛ آیا از گوشت آن، چیزی همراه خود دارید که به ما بدهید»؟ راوی می‌گوید : آنگاه، از گوشت آن برای رسول الله صفرستادیم و پیامبر اکرم صاز آن، تناول فرمودند.