باب (۱۱): کسی که برای صرف غذا،دعوت شود و شخص دیگری با او برود
۱۳۰۸ـ عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ الأَنْصَارِىِّ سقَالَ: كَانَ رَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ، يُقَالُ لَهُ أَبُو شُعَيْبٍ، وَكَانَ لَهُ غُلاَمٌ لَحَّامٌ، فَرَأَى رَسُولَ اللَّهِ ص، فَعَرَفَ فِي وَجْهِهِ الْجُوعَ، فَقَالَ لِغُلاَمِهِ: وَيْحَكَ اصْنَعْ لَنَا طَعَامًا لِخَمْسَةِ نَفَرٍ، فَإِنِّى أُرِيدُ أَنْ أَدْعُوَ النَّبِيَّ صخَامِسَ خَمْسَةٍ، قَالَ: فَصَنَعَ، ثُمَّ أَتَى النَّبِيَّ ص، فَدَعَاهُ خَامِسَ خَمْسَةٍ، وَاتَّبَعَهُمْ رَجُلٌ، فَلَمَّا بَلَغَ الْبَابَ قَالَ النَّبِيُّ ص: «إِنَّ هَذَا اتَّبَعَنَا فَإِنْ شِئْتَ أَنْ تَأْذَنَ لَهُ وَإِنْ شِئْتَ رَجَعَ» قَالَ: لاَ بَلْ آذَنُ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ. (م/۲۰۳۶)
ترجمه: ابو مسعود انصاری سمیگوید: یک مرد انصاری به نام ابوشعیب، بردهای قصاب داشت. آن مرد، روزی، رسول الله صرا دید و از چهرهاش متوجه شد که پیامبر اکرم صگرسنه است؛ لذا به بردهاش گفت: وای برتو، غذایی را برای پنج نفر، تهیه کن؛ چرا که میخواهم رسول الله صرا با چهار نفر دیگر دعوت کنم. او نیز غذایی تهیه کرد. ابوشعیب نزد نبی اکرم صآمد و او را با چهار نفر دیگر، دعوت نمود. اما شخص دیگری نیز همراه آنان آمد. هنگامی که رسول اکرم صبه دروازهی خانهی ابوشعیب رسید، به او فرمود: «این مرد نیز با ما آمد؛ اگر خواستی به او اجازه بده؛ در غیر این صورت، بر میگردد». ابوشعیب گفت: نه، یا رسول الله! به او اجازه میدهم.