چگونگی تکامل طبیعت انسان و اصلاح اوامرش:
چون طبیعت انسان بر حسب مقتضای صورت نوعی به پایه اتمام نمیرسد، مگر به وسیلۀ علومی که رشیدترین و پاکترین فرد آن را دریافت کرده و دیگران از او اطاعت نمایند و نیز بدون شریعتی که شامل معارف الهی، تدبیرات رفاهی، قواعدی که از افعال اختیاری بحث نماید و تقسیم آنها به انواع پنجگانه: ۱- واجب. ۲- مندوب. ۳- مباح. ۴- حرام. ۵- مکروه. و مقدماتی که بیانگر مقامات احسان باشند، بر این اساس حکمت الهی و رحمت او، لازم شد که از بارگاه مقدس غیب، نیروی عقلی مهیا گردد و رشیدترین و پاکترین آنان آن را دریافت کند و بقیه مردم منقاد و فرمانبردار او قرار گیرند، همچنان که در نوع زنبورهای عسل مشاهده میگردد که ملکه، بقیه را به نظم خاصی ترتیب میدهد.
و اگر این دریافت چه به واسطه و یا بلا واسطه نمیبود، کمالی که برای انسان مقدر شده بود بدست نمیآورد. همچنان که بیننده وقتی نوعی از انواع حیوانات را میبیند که نمیتواند بدون علف زندگی کند، یقین میکند که خداوند برای آن چراگاهی مقدر نموده که دارای علف باشد همچنین بیننده در صنعت الهی، به این یقین میرسد که در آنجا بهرهای از علوم وجود دارد که عقل به وسیله آنها خلاء خود را پر میکند و کمال مقدر شده خود را به اتمام میرساند.
و از آن جمله یکی علم توحید و ذات و صفات است، و باید آن بگونهای توضیح گردد که عقل انسانی به مقتضای طبعش به آن دسترسی پیدا کند، و چنان مغلق نباشد که بجز بینظیران آن را کسی درنیابد، پس خداوند آن علم را به معرفت تشریح نمود، چنانکه به آن در قول او «سبحان الله و بحمده» اشاره شده است، پس برای خودش صفاتی را ثابت نمود که آنها را میشناسند و فی ما بین یکدیگر بکارش میگیرند. از قبیل حیات، سمع، بصر، قدرت، اراده، کلام، غضب، سخط، رحمت، ملک و غِنی.
و این را نیز همراه با آنها ثابت فرمود که «لیس کمثله شیء» در این صفات کسی مانند او نیست، پس او زنده است نه مانند زندگی ما، بیناست نه مانند بینایی ما، قادر است نه مانند قدرت ما، ارادهکننده است نه مانند ارادۀ ما، گوینده است نه مانند کلام ما، و امثال اینها.
سپس عدم تشابهش را به اموری تفسیر نمود که در توانایی جنس بشر نمیباشد، مثلاً گفته میشود که: او تعداد قطرات باران، عدد ریگهای بیابان، عدد برگهای درختان و شمارش تنفس حیوانات را میداند و حرکت مورچهها را در تاریکی شب میبیند و آنچه را کسی در داخل رختخواب در اتاق بسته وسوسه کند میداند و امثال ذلک.
و از آن جمله است علم عبادات، علم راههای استفاده، علم مخاصمه، یعنی هرگاه در نفوس پایین شبهاتی پدیداید که به وسیله آنها با حق درگیری پیش میآید، پس راه حل دفعنمودن آنها چیست؟
از آن جمله است علم یادآوری انواع نعمات و خیرات الهی و انواع عقوبات و نعمات باطنی و وقایع برزخ و محشر. پس خداوند در ازل بهسوی نوع بشر و به استعدادی که ابنای نوع او به ارث میبرند و به نیروی ملکی و به تدبیری که از علوم مشروحه بر حسب استعدادش او را اصلاح میکند نظر افکند، پس همۀ این علوم در غیب الغیب، محدود و شماره شده، قرار گرفتند، و این تمثل و قرارگرفتن است که اشاعره آن را به کلام نفسی تعبیر مینمایند، و این غیر از علم و غیر از اراده و قدرت میباشد؛ باز وقتی که زمان آفرینش ملائکه فرا رسید، خداوند دانست که صلاح افراد بشر بدون نفوس کریمهای که نسبت آنها به نوع انسان، مانند نسبت نیروهای عقلی در یکی از ما نسبت به نفسش میباشد کامل نمیشود؛ پس آنها را با کلمۀ «کُن» (باش) به محض عنایتی که به افراد انسان داشت، آفرید، پس سایۀ آن علوم محدود و شمرده شده در غیب الغیب را در سینۀ آنها انداخت؛ پس ملائکه به صورت اجسامی روحانی متشکل گردیدند، و به این سو در این قول خداوندی اشاره شده است: ﴿ٱلَّذِينَ يَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ﴾[غافر: ٧]. «کسانى که عرش را حمل مىکنند و آنان که پیرامون آن (عرش) هستند»