افراد انسان مشتاق سعادت حقیقی هستند:
و افراد انسان برای ظهور احکم نوع خود، به شرط صحت نوع و آمادگی کامل ماده، جهت تحصیل این سعادت، فوق العاده شوق و علاقه دارند و چنان بهسوی آن جذب میگردند که آهن بهسوی مغناطیس جذب میگردد.
و این است آفرینش خداوند که مردم را بر آن آفریده است و فطرت خداوندی که مردم را بر آن پدید آورده است. بنابراین، در بنی نوع انسانی، هیچ گروهی از اهل مزاج معتدل نیست، مگر این که عدهای از بزرگان آنها در پی تکمیل این آفرینش قرار گرفتهاند، و آن را آخرین سعادت خود میپندارند، از پادشاهان و حکیمان گرفته تا پایینتر، همه آنها را در چنان پایهای پیروز میدانند که از همه سعادتهای دنیا بالاتر میباشد و آنها را ملحق به ملایکه پنداشته، از جمع آنها میدانند، تا جایی که به آنها تبرک میجویند و دست و پاهای آنها را میبوسند، پس آیا امکان دارد عرب و عجم با اختلاف دین و عادات و دوری شهر و مسکن بر یک امر واحد بدون مناسبت طبیعی اتفاق نمایند، و این چگونه طبیعی نیست حالانکه شما دانستید که ملکیت در اصل آفرینش انسان وجود دارد و این را هم دانستید که افاضل و اساطین مردم چه کسانی هستند، والله أعلم.