سعادت با بیرونآمدن از طبیعت حیوانی بدست میآید:
باید دانست که این سعادت به دو صورت بدست میآید:
یکی آن که مردم از طبیعت حیوانیت خارج شود بدینگونه که تدابیر بکار ببرد که خواهشهای طبیعی را ضعیف، و از شدت آنها کاسته شود، و شعلههای علوم و حالات آنها خاموش گردند و با توجه کامل بهسوی ماورای این جهات، به جبروت روی آورد و نفس او علومی را بپذیرد که کاملاً از زمان و مکان جدا و منفصل باشند، و لذاتی را دریابد که جدا از لذات مالوفه مردم باشند تا جایی که با مردم نیامیزد و به آنچه آنها رغبت میورزند رغبت نورزد و از آنچه آنها میترسند نترسد، بلکه بالکل در طرف مقابل بسیار دوری از آنها قرار گیرد، و این همان است که حکمای اشراقی و صوفیان مجذوب آن را در نظر دارند و بعضی از آنها به منتهای هدفشان میرسند، ولی این دسته از مردم بسیار قلیل و اندک میباشند.
اما سایر مردم برای رسیدن به این مقام مشتاق میمانند، بگونهای که چشم را بر آن دوخته برای تقلید از آن وضع و هیأت متحمل مشقتهایی میشوند.
دوم آن که با برقرار داشتن اصل حیوانیت در پی اصلاح آن و راستکردن کجیهایش قرار گیرد، و آن بدینگونه است که حیوانیت تلاش کند از حیوانیتی که در نزد نفس ناطقه است با افعال و صورتها و یاد آوریها، تقلید کند، آن چنانکه گنگی به اشارههای خود گفتار مردم را تقلید میکند و مانند نقاشی که حالات نفسانی را از قبیل ترس و شرمندگی را به صورتهایی به تصویر میکشد که گویا در چنین وضع و هیأتی قرار دارند، و یا زن فرزند مرده، دردمندی خود را به کلمات و آهنگهایی نقل میکند که هر شنونده را به حزن و اندوه مبتلا میسازد، و صورت دردمندی او در جلو آنها متمثل میگردد.