تکلم با مردم در حد عقل آنها از سیرت انبیاست:
و نیز از سیرت انبیا †این است که با مردم درخور فهم و عقل آنان صحبت میکنند، زیرا نوع انسان در اصل آفرینش حدّی از ادراک دارد که از ادراک حیوانات دیگر بالاتر است، مگر این که خلقتش ناقص باشد، و او دارای علومی است که نمیتوان به آن دسترسی پیدا کرد، مگر به صورت خرق عادت مانند نفوس قدسی انبیاء و اولیا، یا به ریاضت و تمرینهای سخت که نفس او را برای درک چیزهایی آماده کند که از قبل پیشبینی نکرده بود، یا به صورت تمرین قواعد علم حکمت و کلام و اصول فقه و امثال آن، آنهم تا مدت طولانی.
پس انبیاء †مردم را دستور نمیدهند، مگر در حد ادراک سادۀ آنها که در اصل خلقت، در وجودشان بودیعت گذاشته شده است، و به اموری که اسبابشان کم و خیلی کم اتفاق میافتند امر نفرمودهاند. بنابراین، مردم را مکلف نگردانیدهاند که خداوند را به تجلیات و مشاهدات و برهان و قیاس بشناسند، و نه به این دستور دادهاند که او را منزه از جمیع جهات بدانند؛ زیرا این نسبت به کسانی که به ریاضات اشتغال نورزیده و با علمای معقول تا مدتی آمیزش نداشته، و آنها را به راههای استنباط، استدلال، وجوه استحسان و فرق بین الأشباه و النظائر بوسیله مقدماتی که از نظر مأخذ دقیق میباشند و سایر چیزهایی که از مفاخرات اهل رأی علیه اهل حدیث میباشد، راهنمایی نکردهاند، محال و ممتنع میباشد.