اختلاف طوایف در توحید و شرک (بر و اثم):
در بارۀ این دو نوع توحید مردم جهان باهم اختلاف نظرهایی دارند که بزرگترین آنها سه گروه میباشند:
۱- نجومیان معتقد هستند که ستارگان سزاوار عبادت هستند، و عبادتنمودن برای آنها در این جهان نفع در بر دارد و تقدیم نیاز و احتیاج بهسوی آنها برحق است؛ آنان میگویند که: ما بررسی کردهایم که ستارگان در حوادث روزمرّه، سعادت و شقاوت بشر، صحت و سقم او تأثیر بزرگی دارند و آنها ارواح مجرد و عاقل و فهمیدۀ دارند که آنها را به حرکت وا میدارند، و از پرستشکنندگان خود بیخبر نیستند. بنابراین، ستارهپرستان به نام ستارگان مجسمههایی درست کرده به عبادت آنها مشغول هستند.
۲- مشرکان که با مسلمانان در بارۀ تدبیر امور عظیم موافقت دارند که او تعالی آنها را ساخته و مستحکم نموده است و برای دیگران اختیاری نداده است، اما در بقیه امور موافق نیستند.
و معتقداند که بندگان صالح درگذشته خدا را پرستش نموده به دربار او قرب و نزدیکی حاصل کردهاند، خداوند به آنها خلعت الوهیت بخشیده است، لذا از میان بقیه مخلوقات خدا سزاوار عبادت میباشند؛ همچنان که برده پادشاه برای او خدمت کرده آن را به نحو احسن انجام میدهند، پس خلعت پادشاهی به او عطا میکند و نظم و نسق کشوری را به او میسپارد و او سزاوار میگردد تا اهالی آن کشور از او اطاعت نموده، حرف شنوایی داشته باشند.
و میگویند: عبادت خداوند به تنهایی بدون عبادت آنها پذیرفته نمیشود، بلکه حق تعالی بینهایت بلند و بالاست که عبادت او ما را به بارگاه او نزدیک نمیگرداند، بلکه لازم است ما از اینها عبادت کنیم تا اینها ما را بهسوی خدا نزدیک بگردانند.
و میگویند: اینها میشنوند و میبینند و برای پرستندگان خود سفارش و شفاعت مینمایند، و کاروبار آنها را انجام میدهند و آنها را کمک میکنند و نصرت و یاری مینمایند، پس به نام آنها مجسمههایی از سنگ تراشیدند و آنها را قبلهی توجه خود بهسوی آن بندگان خاص قرار دادند سپس فرزندان ناخلفی بوجود آمدند و به فرقی که بین مجسمهها و آن کسانی که مجسمهها به نام آنها تراشیده شده بود پی نبردند، فکر کردند خود این مجسمهها معبود و میباشند. از اینجاست که خداوند گاهی این نظریه آنها را چنین رد میفرماید که: حکم و ملک مختص به ذات خداست و گاهی بیان میفرماید که: این مجسمهها جماداتی هستند. ﴿أَلَهُمۡ أَرۡجُلٞ يَمۡشُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ أَيۡدٖ يَبۡطِشُونَ بِهَآۖ أَمۡ﴾[الأعراف: ۱٩۵]. «آیا این بتها دارای پاهای هستند که با آنها راه بروند؟ یا دارای دستهایی هستند که با آنها چیزی را برگیرند یا چشمهایی دارند که با آنها ببینند؟ یا گوشهایی دارند که با آنها بشنوند؟».
۳- نصاری معتقداند که حضرت مسیح ÷چنان قربی و عُلوّی به خدا دریافته است که نباید او را عبد گفت، و او را با دیگران مساوی دانست، زیرا این در حق او بیادبی و نادیدهگرفتن قرب او با خداست.
سپس برخی به این مایل شدند که از این خصوصیت به «ابن الله» تعبیر نمایند، زیرا پدر با رحم و شفقت پسر را تربیت میکند و او بالاتر از بردگان میباشد، لذا آن نام شایسته اوست.
و برخی دیگر او را الله، نامیدهاند، زیرا عقیده دارند که واجب الوجود در او حلول کرده است، از اینجاست که آثاری از او پدید آمده است که از بشر معهود نیست، مانند زندهکردن مردگان و آفریدن پرنده، پس کلام او کلام خدا و عبادت او عبادت خداست.
سپس فرزندان ناخلفی پدید آمدند و به وجه تسمیه پی نبردند و بنوّۀ را حقیقی تصور کردند و ادعا نمودند که او از هر جهت واجب الوجود است. بنابراین، خداوند این نظریه را گاهی چنین رد نمود که او تعالی زن و همسری نداشته است، و گاهی چنین رد نمود که او، ابداعکنندۀ آسمانها و زمین است. ﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيًۡٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٨٢﴾[یس: ۸۲]. «جز این نیست که فرمانش- چون [آفریدن] چیزى را بخواهد [این است] که به او گوید: موجود شو. پس بى درنگ موجود مىشود»
و این سه گروه ادعاهای وسیع و عریض و خرافات زیادی دارند که بر پویندگان مخفی نیستند، و از این دو قسم توحید قرآن عظیم، بحث نموده شبهات کفار را کاملاً رد نموده است.