گروهی از علماء در برابر با محدثین پدید آمدند که از روایت حدیث میترسیدند، ولی از فتوی هراسی نداشتند:
در مقابل این دسته از محدثین در زمان امام مالک و سفیان و بعد از آنان گروهی بود که سؤال را ناگوار نمیدانستند و از فتویدادن هراسی نداشتند و میگفتند: مبنای دین فقه است باید آن گسترش داده شود، و از روایت احادیث رسول خدا ج هراس داشتند که حدیث را بهسوی او رفع نمایند تا جایی که امام شعبی فرمود: «على من دون النبي جأحب إلينا، فإن كان فيه زيادة أو نقصان كان على من دون النبي ج» «نسبت دادن حدیث به کسانی که پائینتر از پیامبرند در نزد من بهتر است اگر در حدیث زیادی یا کمی باشد به پائینتر از پیامبر نسبت داده میشود».
حضرت ابراهیم نخعی گفت: این که من بگویم: عبدالله گفته، علقمه گفته است پیشی من پسندیدهتر است.
حضرت عبدالله بن مسعود س هرگاه از رسول خدا ج حدیث بیان میکرد رنگ صورتش میپرید و میگفت: «هكذا أو نحوه هكذا أو نحوه».
حضرت عمر وقتی که دستهای از انصار را به کوفه اعزام داشت فرمود: «إنكم تأتون الكوفة فتأتون قومًا لهم أزيز بالقرآن فيأتونكم فيقولون: قدم أصحاب محمد قدم أصحاب محمد، فيأتونكم فيسألونكم عن الحديث فأقلوا الرواية عن رسول الله ج». «چون شما به کوفه بروید عدهای نزد شما خواهند آمد که نسبت به قرآن علاقه بیشتر دارند، آنها نزد شما میآیند و میگویند: اصحاب محمد آمدند، اصحاب محمد آمدند پس شما از حدیث خواهند پرسید برایشان از پیغمبر کم حدیث بیان کنید».
ابن عون فرموده است: امام شعبی عادت داشت که هرگاه چیزی پیشش میآمد پرهیز بکار میبرد، و ابراهیم میگفت و میگفت: این آثار را نیز دارمی روایت کرده است.