هرگاه انسان عملی را به کثرت انجام دهد آن عمل لازمه او و بر او آسان میشود:
اما بازگشت اخلاق بهسوی نفس ناطقه از آنجاست که هرگاه انسان عملی را زیاد انجام دهد نفسش به آن عادت میگیرد و انجامش آسان میشود و او به حین انجامدادن نیاز به چندان فکر و تأمل پیدا نمیکند، لازماً نفس از آن متأثر میگردد و رنگ آن را قبول میکند، لذا هر عمل از این اعمال همجنس، در این اثر پذیری دخالتی خواهد داشت، هرچند آن اثر خفی و دقیق باشد، و به آن در حدیثی اشاره شده است که رسول خدا ج فرموده است: «تُعْرَضُ الْفِتَنُ عَلَى الْقُلُوبِ كَالْحَصِيرِ عُودًا عُودًا فَأَىُّ قَلْبٍ أُشْرِبَهَا نُكِتَ فِيهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ وَأَىُّ قَلْبٍ أَنْكَرَهَا نُكِتَ فِيهِ نُكْتَةٌ بَيْضَاءُ حَتَّى تَصِيرَ عَلَى قَلْبَيْنِ عَلَى أَبْيَضَ مِثْلِ الصَّفَا فَلاَ تَضُرُّهُ فِتْنَةٌ مَا دَامَتِ السَّمَوَاتُ وَالأَرْضُ وَالآخَرُ أَسْوَدُ مُرْبَادًّا كَالْكُوزِ مُجَخِّيًا لاَ يَعْرِفُ مَعْرُوفًا وَلاَ يُنْكِرُ مُنْكَرًا إِلاَّ مَا أُشْرِبَ مِنْ هَوَاهُ». «فتنهها دور اطراف دلها را مانند تارهای حصیر وا میگیرند، پس هر دلی که آنها را جذب نماید نکتۀ سیاهی در آن پدید میآید و هر دل که از آنها انکار نماید نکتۀ سفیدی در آن رونما میشود، و بدین ترتیب، دلها به دوگونه میشوند: یکی دل سفید مانند صفا که هیچ فتنهای هیچ وقت به آن ضرری نمیرساند و دومی سیاه متغیر مانند کوره کج که نه معروفی را میشناسد و نه منکری را میشناسد، مگر آنچه که از هوایش نوشیده شده است».