امور آمیخته با سعادت حقیقی:
باید دانست که امور وابسته به سعادت حقیقی بر دو قسم هستند:
یکی از قبیل فیوضات نفس ناطقه، در امور زندگی است که به اعتبار مقتضای سرشت و طبیعت ظاهر میگردد که خصایل و عادات مطلوب تنها به این قسم امور بدست نمیآیند، بلکه بسا اوقات غوطهورشدن در این امور و آرایش آنها بویژه با تفکر جزئی به آنها گناهکردن، ضد کمال مطلوب است، آنچنانکهشان ناقصان است، مانند کسی که با برانگیختن خشم و درگیری در پی تحصیل شجاعت قرار گیرد، و یا با آشنایی به اشعار عرب و خطبههایشان خواهان فصاحت باشد.
و اخلاق زمانی ظاهر میگردند که با بنی نوع، مزاحمت و درگیری پیش آید، و منافع زمانی شکار میگردند که نیازمندی و احتیاج پیش آید، و صناعات با ابزار و آلات و مواد به اتمام میرسند، و همۀ این امور با گذشت زندگی دنیا به پایان میرسند، پس اگر ناقصی در همچنین وضعی، فوت کند و آن هم زشت و بدعمل باشد، عاری از کمال میماند، و اگر خود را به صورتهای این قبیل وابستگیها بچسباند ضررش از نفعش بیشتر خواهد شد.
دوم: همانا روحش صوری از تبعیت حیوانیت از ملکیت است، بدینگونه که ملکیت در آن موافق به وحیش تصرف نماید، و به رنگ ملکیت درآید و ملکیتش مانع از آن باشد که رنگها و نقشهای پست را قبول کند، آنچنان که نقوش مهر در لاک پدید میآیند، و این راه و چارهای ندارد مگر این که ملکیت چیزهایی از ذاتیاتش را برداشته در حیوانیت القا کند و بر او عرضه بدارد، سپس حیوانیت مطیعش گردد و علیه آن طغیان نکند، و از آن خودداری نکند، و باز همین کار را ادامه دهد تا که به صورت عادت و تمرین درآید، و این چیزهایی که ملکیت آنها را ذاتاً متقاضی است و حیوانیت برخلاف طبعش بر آن منقاد درمیآید از جنس آنهایی میباشند که ملکیت شرح صدر مییابد، و حیوانیت سرکوب میگردد، و آن مانند شبیه قرارگرفتن به ملکوت و سراغگرفتن از جبروت که این از ویژگیهای ملکیت است، و حیوانیت از آن به فرسخها دور میباشد، و یا آنچه را حیوانیت تقاضا مینماید و از آن لذت میبرد و مشتاقانه خواهانش است را ترک نماید.