مردم در عالم برزخ طبقات مختلفی دارند:
باید دانست که مردم در این جهان طبقات مختلفی دارند که نمیتوان آنها را برشمرد، اما سرچشمه آنها چهارتاست:
۱- یک صنف از آنها اهل یقظه و بیداری است که با این منافرات و مناسبات یاد شده رنج میبرند و شاد میگردند و به این صنف در این آیه اشاره شده است که خداوند میفرماید: ﴿أَن تَقُولَ نَفۡسٞ يَٰحَسۡرَتَىٰ عَلَىٰ مَا فَرَّطتُ فِي جَنۢبِ ٱللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ ٱلسَّٰخِرِينَ٥٦﴾[الزمر: ۵۶]. «نفس بگوید، وا حسرتا بر آنچه در امر خداوندی کوتاهی کردم تا این که ذلیل و پست قرار گرفتم».
گروهی از اهل الله را دیدم که نفوس آنها مانند حوضهای پرآب هستند که باد آن را تکان نمیدهد، پس هر شعاع خورشید به هنگام نیمروز بر آن بیفتد، مانند قطعۀ نوری قرار میگیرد، و این نور یا نور اعمال پسندیده است و یا نور یادداشت است و یا نور رحمت.
۲- و گروهی دیگر، نزدیک به گروه اول هستند، اما اهل نور طبیعی هستند، پس آنها دچار رؤیاهایی میشوند، و آن رؤیاها عبارت از علومی است که در حس مشترک انبار شده، بقیه بیداری را تشکیل میدهند و از غرقشدن در علوم، یا خیالیبودن علوم منع میکند، پس وقتی که او به خواب میرود شک و تردیدی نخواهد داشت که آنچه میبیند عین همان صورتهاست، بسا اوقات شخص صفراوی به خواب میبیند که او در یک بیابان خشک و سوزان در روز گرم قرار گرفته است و ناگهان از هرطرف آتش بر او شعله میآورد، لذا او پا به فرار میگذارد، ولی جایی برای فرار گیرش نمیآید، تا این که آتش او را میسوزاند و از آن درد شدیدی را احساس مینماید.
شخص بلغمی در خواب میبیند که او در شب بسیار سرد و رود سردی و باد زمهریری قرار گرفته، و طوفان موجها دارند با کشتی او برخورد میکنند، پس او شروع به فرار میکند، ولی راهی برای فرارگیرش نمیآید، سپس او غرق شده، دارد شدت درد را تحمل مینماید، و اگر تو مردم را بررسی نمایی هیچکسی را نمییابی که حوادث فراگیر به نعمتها و دردهای مناسب به نفس را، تجربه نکرده باشد، پس این مبتلا به رؤیاست، اما رؤیا چنان است که تا قیامت از آن، بیداری وجود ندارد، و صاحب رؤیا در خوابش متوجه نیست که اینها در خارج حقیقت خارجی ندارند و آن که مبتلا به درد و یا تنعم است در عالم خارج نیست و اگر بیداری پشت سرش نمیبود او متوجه نمیشد پس نامگذاری برزخ به عالم خارجی بهتر است از نامگذاری آن به عالم رؤیا، پس گاهی درنده صفت به خواب میبیند که او را درندهها گاز میگیرند و بخیل میبیند که مار و کژدم او را نیش میزنند و از بینرفتن علوم فوقانی به شکل دو فرشته درمیآیند که از او سؤال میکنند: «من ربك؟ وما دينك؟ وما قولك في النبي ج».
۳- و گروهی هست که حیوانیت و ملکیت آن بنا به اسباب طبیعی ضعیف میباشند، لذا به ملایکه سافله ملحق میگردند، بدینگونه که ملکیت آنها در حیوانیت کم غوطه خورده، و مطیع متأثر به آن نیست، و یا به سبب اسباب کسبی به ملائکه سافله محلق میشوند بدینگونه که بنا به انگیزه قلبی دست به طهارت و پاکیزگی میزنند و در نفوس آنها الهامات و شعاع ملکی جایگزین میشوند، پس همانگونه که انسان گاهی در صورت مرد آفریده میشود، اما در او طبیعت زنانگی وجود دارد و به وضع زنانه متمایل میشود، ولی خواهشات زنانه از خواهشات مردانه در زمان کودکی ممتاز نمیشوند، بلکه تمام هم و غم او در آن زمان بهسوی خورد و نوش، لهو و لعب متمرکز است، پس او بر حسب دستور به روش مردان عمل میکند و از اختیارنمودن روش زنانه که نهی میشود باز میماند تا که به جوانی میرسد و بهسوی سرشت خود برمیگردد؛ و در این حین در برگزیدن روش زنانه و عادت گرفتن به عادات آنها از خود استقلال نشان میدهد و خواهش لواط بر او غالب میآید، و کارهایی را میکند که زنان میکنند و به لب و لهجۀ آنها صحبت میکند و خود را به نامهای زنانه نامگذاری میکند، و در این صورت کاملاً از حیز مردان بیرون میآید.
پس همچنین انسان گاهی در زندگی دنیوی خویش به شهوات خورد و نوش، عمل جنسی و مقتضیات دیگر طبیعت و رسم مشغول میباشد، ولی به ملائکه سفلی نزدیک و گرایش دارد، و همین که چشم از این جهان بربندد، تعلقات قطع شده و بهسوی مزاج خود برمیگردد و به ملایکه ملحق شده در ردیف آنها قرار میگیرد، و مانند الهام آنها، بهسوی او الهام میشود و در شغل آنها کار میکند.
و در حدیث آمده است که آن حضرت ج فرمود: «رَأَيْتُ جَعْفَرَ بْنَ أَبِي طَالِبٍ مَلَكًا يَطِيرُ فِي الْجَنَّةِ مَعَ الْمَلائِكَةِ بِجَنَاحَيْنِ» «که جعفر پسر ابی طالب را فرشتهای دیدم که با ملایکه با دو پر میپرید».
و بسا اوقات آنها به اعلای توحید و کمک حزب خدا مشغول شدند، و گاهی از ناحیه آنها خیری برای بشر نازل گردد، و گاهی بعضی از آنها به صورت جسدی شدیداً اشتیاق پیدا میکنند که از اصل طبیعتش نشأت میگیرد، پس این دری را از عالم مثال میکوبد و از آنجا نیروی با این روح هوایی آمیخته میشود، و مانند جسد نورانی درمیآید، و بسا اوقات بعضی از آنها به غذا اشتیاق پیدا میکند که در برآوردهشدن خواهشش به او کمک کرده میشود، و به این سو، در آیۀ ذیل اشاره شده است که میفرماید: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ١٦٩ فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَيَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِينَ لَمۡ يَلۡحَقُواْ بِهِم مِّنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ١٧٠﴾[آل عمران: ۱۶٩-۱٧۰]. «یعنی هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده نپندارید؛ بلکه آنها زنده هستند به پیش پروردگارشان رزق داده میشوند، شاد هستند به آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده است، و در حق آنان که از پشت سرشان [در حرکتند و هنوز] به آنان نپیوستهاند، خوشحال مىشوند. چرا که نه بیمى بر آنان است و نه آنان اندوهگین شوند».
و در برابر با اینها گروهی وجود دارند که طبیعتاً به شیاطین نزدیک هستند، بدینگونه که مزاج آنها کلاً فاسد شده رأی مخالف با حق را دارند و از رأی همگانی متنفر، و از محاسن اخلاق بسیار دورند، و یا کسبی با شیاطین نزدیک هستند که وضعیت بسیار پست و افکار فاسدی را اختیار نمودهاند و پیرو وسوسهای شیطان قرار گرفته از هر طرف بری بودن از رحمت، آنها را فرا گرفته است، پس وقتی که میمیرند باشیاطین ملحق میگردند، و لباس تاریکی به آنها پوشانیده میشود، و پناگاه پستی برایش متصور میگردد، تا بعضی از خواستههای خود را برآورده کنند، طبقۀ اول با پدیدآمدن سرور و شادی در نفسش به نعمت سرفراز میگردد و دوم با غم و ضیق معذب میگردد، مانند مرد، زن صفت که میداند صوت زنانگی بدترین وضع انسانی است، ولی نمیتواند خود را از آن کنار بزند.
۴- گروهی است که اهل صلح و آشتی هستند، اما حیوانیتشان قویتر و ملکیتشان ضعیفتر است و اغلب مردم جهان جزء این گروه میباشند و بیشتر امورشان تابع صورت حیوانی است که بر تصرف در بدن و فرورفتن در آن خلق شده است، پس مرگ، نفوس آنها را به طور کلی از بدن جدا نمیگرداند؛ بلکه تنها از تدبیرش جدا مینماید و از روی توهم با بدن پیوست میباشد، پس یک گونه علم از آن دارد بگونهای که امکان مخالفت از آن برایش خطور نمیکند که این عین جسد است، حتی اگر جسد پایمال شود و یا قطع و بریدگی در آن بکار رود او به یقین میداند که این کارها با او انجام گرفتهاند و علامتشان این است که آنها از ته دل میگویند که ارواح آنها عین اجساد آنهاست یا عارضهای هستند که بر آنها طاری گشتهاند، اگرچه زبانهایشان به خاطر تقلید و یا رسم برخلاف این، صحبت کنند. پس مردم این گروه هرگاه بمیرند اشعۀ ضعیفی بر آنها میدرخشد، و خیال اندکی برایشان نشان داده میشود، مانند آنچه در اینجا برای ریاضتکشان پیش میآید، و کارها در صورتهای خیالی گاهی متمثل میگردند و گاهی دیگر در صورت مثال خارجی پدید میآیند، همچنان که برای ریاضت کشان اتفاق میافتد، پس اگر او دست به اعمال ملکی زده است به علم مناسبی در صورتهای فرشتگان خوبصورت که لباس ابریشم در دست داشته باشند دست مییابند و با صحبتها و هیأتهای لطیفی برخورد مینمایند و دری بهسوی جنت برای آنها باز میگردد و از آنجا برای آنها خوشبویی به مشامشان میرسد، و اگر به کارهایی دست زدهاند که با ملکیت نفرت دارند و یا نفرین آورند علم آنها در صورت فرشتگانی سیاه رنگ با صحبتها و هیأتهای تند و تیز رونما میگردد، همچنان که خشم در صورت درنده، و بزدلی در صورت خرگوش، نفوذ مینماید.