افراد انسان احکام متعددی دارند:
و تفصیل آن از این قرار است که افراد انسان احکامی دارند که به وسیله آنها بعضی از بعضی دیگر ممتاز میگردند، و بعضی احکام چنان است که همه در آن شریک میباشند، و یقینی است که اینگونه احکام به اعتبار نوع انسانی است و به آن در این حدیث اشاره شده است که فرمود: «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ» الحدیث.
به هر نوعی دو گونه احکام اختصاص دارد:
یکی: ظاهری مانند آفرینش یعنی رنگ، شکل، قد و قامت و مانند صدا یعنی هر فردی بر هیأتی یافته میشود که نوعش آن را به او میدهد، و نفعش به علت مخالفت ماده نبوده است، پس لازم است که با آن هیأت متحقق گردد و انسانی راست قامت و ناطق و دارای پوستی واضح گردد، و اسب کج قامت، شهنده و مویدار است که این چیزها از هیچ فردی به شرط سلامتی مزاج جدا نمیگردند.
و دوم: احکام باطن مانند ادراک و راهیابی جهت امرار معاش و آمادهگیری برای پیشآمدن وقایع.
پس برای هر نوعی طریقۀ خاصی وجود دارد، آیا نمیبینی که خداوند زنبور عسل را چگونه رهنمایی کرده است که به دنبال درختها برود و از میوههای آنها استفاده نماید، سپس چگونه لانه بسازد تا ابنای نوع خود را در آن جمع کند، باز چگونه در آن عسل جمعآوری نمایند، و به گنجشک رهنمایی فرموده که نر بهسوی ماده راغب شود، سپس باهم لانه بسازند و تخم بگذارند و باز جوجه درآورند و پس از آن به جوجهها نشان داد که آبش کجا و دانه کجاست، و آن را آموزش داد تا دشمن را از دوست بشناسد و چگونه از گربه و شکارچی فرار کند و چگونه با بنی نوع خود در هنگام جلب نفع و دفع ضرر درگیر باشد، و آیا طبیعت سالمی پی میبرد که این احکام بر حسب مقتضای صورت نوعی او نباشند.