تفسیر صفات به آنچه شایسته بارگاه خدا باشد:
میگویم: فرقی بین شنیدن و دیدن، قدرت و خندیدن، کلام و استواء نیست، زیرا مفهوم هریکی نزد اهل زبان غیر آن چیزی است که شایان بارگاه مقدس او باشد، و آیا در خندیدن چیز محالی هست مگر از این جهت که خواهان دهان است و همچنین کلام؛ و آیا در گرفتن و پایینآمدن محالی وجود دارد، غیر از این که آنها دست و پا میخواهند همچنین شنیدن و دیدن، چشم و گوش میخواهند، والله أعلم.
و این غرق شدگان در متشابهات بر گروه اهل حدیث زبان درازی کرده و آنها را مجسمی و مشبهی نامیدهاند و گفتهاند که آنها به بلاکیف خود را پنهان نمودهاند، و این بر من واضح و روشن است که زباندرازی آنها چیزی نیست و بدلیل روایت و درایت بر خطا میباشند، و طعنه وارد نمودنشان بر ائمه هدی اشتباه است.
تفصیلش از این قرار است که در اینجا دو مقام وجود دارد:
یکی: آن که اتصاف خداوند به این صفات چگونه است، و آیا آنها غیر از ذات یا عین ذات هستند؟ حقیقت سمع و بصر، کلام و غیره چیست؟ زیرا آنچه به که از این کلمات در ابتدای امر مفهوم میگردد شایسته بارگاه مقدس او تعالی نیست.
حق در اینجا این است که رسول خدا ج در این باره چیزی نفرموده است، بلکه امت را از بحث در آن برحذر داشته است، لذا هیچکسی حق ندارد در آنچه آن حضرت ج نهی فرموده است پیش برود.
مقام دوم: این که به چه چیزهایی از روی شرع جایز است که بتوان خدا را توصیف نمود، و کدام چیزها هستند که توصیف خدا به آنها جایز نیست.
حق این است که اسماء و صفات خداوندی توقیفی هستند به این معنی که اگرچه قواعدی را که شریعت بیان صفات را بر آنها مبتنی ساخته، ما میدانیم چنانکه در اول کتاب نوشتیم، اما بسیاری مردم به گونهای است که اگر به آنها اجازه بحث در ذات و صفات داده بشود خود گمراه شده موجب گمراهی دیگران نیز قرار میگیرند.
و بسیاری صفات به گونهای است که اگرچه اتصاف خداوند به آنها در اصل جایز است، ولی گروهی از کفار آن الفاظ را بر غیر محملشان حمل نموده و این بین آنها رایج گشته است، لذا شرع از بکارگرفتن آنها جهت دفع این مفسده نهی فرموده است.
و بسیاری صفات به گونهای است که استعمال آنها بر ظاهرش خلاف مراد را میرسانند، پس دوریگرفتن از آنها را واجب کرده است. بنابراین شرع، آنها را توقیفی قرار داده، بحث در آنها را با رای و اندیشه مباح ندانسته است.