راه تحصیل سعادت به وجه دوم بر چهار خصلت برمیگردد:
باید دانست که راههای بدستآوردن سعادت به روش دوم بسیار زیاد میباشند، اما خداوند به فضل خویش به من تفهیم نموده است که بازگشت آنها به چهار خصلت میباشد که هرگاه حیوانیت زیر پوشش نفس ناطقه قرار گیرد با آنها ملتبس میشود و این بالاترین حالات انسانی است که با صفت ملأاعلی شباهت پیدا میکند و انسان را آماده میکند تا به صف ملایکه بپیوندد و در رشته آنها منسلک گردد، و خداوند به من تفهیم نمود که او انبیاء را برای دعوت و وادارنمودن بهسوی این امر مبعوث فرموده است، و احکام شرع تفصیل آن میباشند و به آن بستگی دارند.
یکی از آن خصایل چهارگانه طهارت است، و حقیقت آن این است که هرگاه فطرت انسانی سالم و مزاجش صحیح و قلبش از حالات پست و پایین که انسان را از تدبیر و تفکر وامیدارد، فارغ باشد اگر در این حالت به نجاست آلوده گردد و نیاز به دفع مدفوع و ادرار داشته باشد و تازه از عمل جنسی و دواعی آن فارغ شده باشد طبیعتش منقبض شده در تنگنا و اندوه قرار میگیرد، و خود را خیلی گرفته مییابد، سپس وقتی که از ادرار و مدفوع فارغگردد و بدن خود را شسته و لباس خوب و خوشبویی بپوشد، آن انقباض و تنگی و اندوه برطرف میشود، و به جای آن به شرح صدر و سرور و انبساط نایل میآید، همه اینها به خاطر ریا و پایبندی بر رسوم نیست، بلکه فقط به خاطر دستور نفس ناطقه است.
پس حالت اولی حدث نامیده میشود و دومی طهارت و پاکیزگی است، و کسانی که دارای ذکاوت و هوشیاری و سلامتی احکام نوع، و تمکن برای اجرای احکام صورت نوعی باشند، هردو حالت را جدا از یکدیگر میدانند و طبیعتاً یکی را محبوب و دیگری را مبغوض میدارند، اما مردمان کودن، هرگاه چزی از حیوانیت را تضعیف نمایند، و به پاگیزگی و تبتل متوسل گردند و خود را برای شناخت آنها فارغ قرار دهند آنها هم حتماً این دو حالت را شناخته هریکی را از دیگری ممتاز میدانند.
طهارت شبیهترین صفات روحی به حالات ملأاعلی وقتی مجرد از پلیدیها و حیوانیت و آراسته به نوری که دارند باشد، میباشد. بدین خاطر طهارت مهیاست تا نفس بر حسب نیروی علمی به کمال طهارت متلبس گردد.
و هرگاه حدث در انسان جای بگیرد و او را از هر طرف احاطه نماید استعدادی برای او پدید میآورد که وساوس شیطان را بپذیرد، و به وسیله حاسه حسّ مشترک، شیاطین را ببیند، همچنین آمادگی پیدا میکند تا خوابهای وحشتزده ببیند، و ظلمت و تاریکی بر او تسلط یابد، حیوانات ملعون و پست در جلوی او متمثل گردند.
و هرگاه طهارت و پاکیزگی در او جایگزین شود و او را احاطه نماید، و آگاه شده به آن متکی باشد، استعدادهایی در او پدید میآورد که الهامات ملایکه را بپذیرد، و آنها را ببیند و خوابهای خوبی را ببیند و انواری بر او ظاهر گردند، و چیزهای پاکیزه و بزرگی برای او متمثل گردند.
دومین خصلت: خضوع و خشوع قلب برای خداست، و حقیقت آن از این قرار است که هرگاه انسان به وقت سلامت و فراغتش به آیات و صفات خدا یاد کند، و در این تذکر دقت نماید نفس ناطقه بیدار میشود و حواس و جسد از او تبعیت مینمایند او مانند کسی میباشد که حیران و سرگردان باشد، و بهسوی جانب الهی متمایل میشود، و چنان حالتی بر او تسلط پیدا میکند که بر عموم مردم در بارگاه پادشاهی دست میدهد، و خود را عاجز و ناتوان و پادشاه را در بذل و منع مستقل میدانند.
و این حالت نزدکیتر و شبیهترین حالت روحی به حالت ملأاعلی در توجه بهسوی پروردگارشان و حیرت و سرگردانیشان در عظمت و جلالش و مستغرقشدن آنها در تقدیس او تعالی جل شانه میباشد. بنابر این، او را آماده میکند تا بهسوی کمال علمی بیروناید و معرفت الهی در لوح ذهنش منعکس گردد، و به وجهی از وجوه به آن بارگاه دسترسی پیدا کند، و اگرچه از بیان این کیفیت، عبارت کوتاه است.
خصلت سوم: گذشت است، و حقیقت آن این است که نفس بگونهای باشد که پیرو دواعی حیوانیت قرار نگیرد، و نقوش حیوانیت در او اثر نگذارند، و لکۀ آلودگی آن به دامن او نپیوندد؛ زیرا هرگاه نفس در امور زندگی خویش تصرف نماید، و بهسوی زن تمایل پیدا کند، و به لذات عادت نماید، و به غذا و طعام متمایل شده جهت بدستآوردنش کوشش کند، تا این که به نیازهای خود رسیده بهرهبرداری مینماید، و همچنین وقتی که خشمگین شود و یا نسبت به چیزی بخل بورزد، لازماً در چنین حالت باید قدری بیندیشد و مستغرق گردد و به ما سوای آن متوجه نگردد.
سپس هنگامی که این حالت برطرف شود، پس اگر گذشت دارد از این تنگناها بیرون میآید، گویا اصلاً در آنها قرار نداشته است، و اگر برعکس این باشد پس این کیفیتها با او آمیخته میشوند و در او چنان اثر میگذارند که نقش مهر، روی لاک اثر میگذارد، و هرگاه نفس از بدن جدا شده از این وابستگیهای ظلمانی آزاد گردد، و بهسوی آنچه پیش خودش داشت برگردد، چیزهایی که با ملکیت مخالفت داشتند را نیافت، پس انس به او دست میدهد و در مرفهترین زندگی، بسر میبرد.
همچنین نقوش بخل هم در او اثر میگذارند، چنانکه بعضی مردم را میبینی که هرگاه از آنها بعضی چیز خوب به سرقت برود، اگر جوانمرد است و گذشت دارد، به آن پروا نمیکند، و اگر تنگدل و بخیلی باشد دیوانه میگردد، و صورت آن مال همیشه در ذهن او منعکس میگردد.
این گذشت و جوانمردی و همچنین ضدش بر حسب حالتی که در آن هستند، القاب زیادی دارند، و اگر این در ارتباط با مال باشد سخاوت و بخل نامیده میشود، و اگر در ارتباط به شهوت فرج و بطن باشد، عفت و شرم نامگذاری میگردد، و اگر در رابطه به رفاهیت و دوری از مشقتها باشد صبر و هلع نامیده میشود، و آنچه در رابطه با معاصی ممنوعه شرعی است تقوی و فجور گفته میشود.
و هرگاه گذشت در انسان جایگزین شود، نفس از شهوات دنیا خالی شده آماده برای دریافت لذات علوی میگردد، و گذشت حالتی است که انسان را از این که ضد کمال علمی و عملی در او جای گیرد باز میدارد.
خصلت چهارم: عدالت است، و آن ملکهای است در نفس که از آن چنان افعالی صادر میگردند که نظام شهر و محله به وسیله آنها برقرار میگردند، و گویا این افعال در سرشت و نفس، جای دارند، و بر انجام آنها آفریده شده است، و رازش این است که در ملایکه و نفوسی که از علایق جسمانی، مجرد هستند، خواسته و اراده خداوند در بارۀ آفرینش جهان از اصلاح نظام و غیره منعکس میشوند، و مرضیات آنها به آنچه مناسب این نظام باشد برمیگردند، پس این طبیعت روح مجرد است، پس اگر از کالبد، در حالی جدا گردد که در آن چیزی از این صفت باقی مانده باشد، به بهجت و شادابی کلی نایل میگردد و راهی بهسوی لذت جدا شده، از لذات پست و خسیس، درمییابد، و اگر از کالبد در حالی جدا گردد که ضد این خصلت در او موجود باشد، وضع بر او تنگ درمیآید، و در وحشت و ناراحتی قرار میگیرد.
پس وقتی که خداوند پیامبری مبعوث نماید تا دین را استوار نگهداشته مردم را از ظلمات بهسوی نور درآورد، و مردم به عدالت رفتار کنند، پس هرکسی که در گسترش این نور کوشا باشد و جایی برای آن در میان مردم آماده کند، مورد رحمت خدا قرار میگیرد، و هرکسی برای رد آن کوشش نماید و آن را ضعیف کند ملعون و مطرود میگردد، و هرگاه عدالت در انسان جایگزین شود بین او و بین حاملان عرش و ملایکه مقربان بارگاه خداوند که واسطه نزول جود و برکات هستند اشتراکی پدید میآید، و این دری است که پیش روی او و آنها کشاده میگردد، و شایستگی پیدا میکند تا در او لون و رنگ آنها فرود آید، همچنان که نفس تمکن مییابد تا ملایکه به آن الهام نمایند و او بر حسب آن الهام برخیزد.
پس اگر حقیقت این خصایل چهارگانه برای تو متحقق گردد، و کیفیت اقتضای کمال علمی و عملی آن، و آمادهشدنش برای منسلکشدن در رشتهی ملایکه برایت مفهوم گردد، و کیفیت انشعاب شرایع خداوندی به اعتبار هر زمان را درک نمایی، پس به تو خیر زیاد عطا گردیده است، و فقیهی در دین قرار میگیری که خداوند به شما اراده خیر کرده است، و آن حالتی که از اینها مرکب میگردد فطرت نامیده میشود، و فطرت، اسبابی دارد که به وسیله آنها بدست میآید، بعضی از آن اسباب علمی و بعضی دیگر عملی هستند، و نیز این فطرت حجابهایی دارد که انسان را از آن باز میدارند، و تدابیری وجود دارد که این حجابها را میشکنند، و ما میخواهیم شما را بر این امور بیدار سازیم، لذا بشنوید آنچه را که بر شما تلاوت میگردد، به توفیق خداوند متعال، والله أعلم.