مسح بر خفین:
چون مبنای وضو بر شستن آن اعضای ظاهر بدن است که زودتر چرک و آلودگی به آنها پیش میآید، و پاها به هنگام پوشیدن خف در ردیف اعضای باطن قرار میگیرند، و پوشیدن خف در نزد آنان عادت معروفی بود، دستور به خلع آنها در هنگام هر نماز سنگین تمام میشد، لذا شستن آنها به هنگام پوشیدن خف فی الجمله ساقط شد.
چون در باب تیسیر و آسانی باید تدبیری بکار برد که نفس در ترککردن چیزهای مطلوب، مطلق العنان نباید باشد، در این، اینجا سه چیز شرط قرار داده شد:
یکی: مدت مسح بر خف که برای مقیم به یک شبانه روز و برای مسافر سه شبانه روز مقرر گردید، زیرا یک شبانه روز مقدار مناسبی است که برای مراعات که غالب مردم آن را در مراعاتها به کار میبرند، همچنین است سه شبانه روز، پس با توجه به مکان حرج این دو مدت برای مقیم و مسافر تقسیمبندی شدند.
شرط دوم اینکه: باید به هنگام پوشیدن خفها طهارت کامل باشد تا که در چشم و نظر مکلف آن دو پا گویا بر پاکی باقی ماندهاند و آنها بر بقیه اعضای پنهانی به اعتبار این که کمتر به گرد و غبار و چرک آلوده میشوند قیاس کرده میشوند، و اینگونه مقایسهها برای بیدارساختن نفس اثر به سزایی دارند.
سوم این که: به جای شستن پاها مسح بر ظاهر خفها نماید تا که یادگار نمونهای از شستن باقی بماند.
حضرت علی س فرموده است که «اگر دین به عقل و رأی میبود زیر خفها به مسح مناسبتر از طرف بالای آنها قرار میگرفت».
من میگویم: چون مسح برای ابقای نمونه غَسل است نه چیزی دیگر، و پایین خف در اثر راه رفتن به راه بیشتر گمان آلودگی دارد، پس مسح بر ظاهر آنها نه بر پایین، کاملاً معقول و موافق به رأی میباشد، و حضرت علی س از همه مردم بیشتر به اسرار شرع واقفیت و آگهی داشت، چنانکه از کلام و خطبههایش هوید است، اما در اینجا خواست که راه رأیدادن را مسدود نماید تا که مردم دین خود را از بین نبرند و فاسدش نکنند.