در زمان جاهلیت دو گروه فساق و زنادقه وجود داشت:
وجود دو فرقه و ظهور و گسترش آنها بینشان به آنچه ما گفتیم منافات ندارد:
یکی: فساق و زنادقه هستند که اعمال حیوانی یا درندگی را برخلاف دین و آیین انجام میدهند، زیرا نفسهایشان غالب آمده و دیانتی ندارند، پس از حکم دین و آیین خارج شده علیه خود به فسق و نافرمانی گواهی میدهند، سرشت زنادقه بر فهم ناقص قرار گرفته نمیتوانند از آنچه هدف صاحب دین و آیین است تحقیقی کامل انجام دهند، و گفتههای او را تسلیم ننموده از او تقلید نمینمایند، پس در شکوک و شبهات خویش سر در گم و حیراناند، و از ملت خویش خوف و هراس دارند، زیرا مردم بر عملکرد ایشان انکار نموده ایشان را خارج از دین میپندارند که ریسمان دین را از گردن خود بیرون کردهاند، وقتی که وضعیت همانطور که ذکر کردیم از انکار و بدحالی به این حد رسیده بیرونآمدن آنها چندان مضر نیست.
فرقه دوم: جاهل و غافلانی هستند که اصلاً سر بهسوی دین بلند نمیکنند و نمینگرند، اغلب قریش و اطرافیان آنها بدین طریق بودند؛ زیرا زمانشان از زمان انبیاء †بسیار دور شده بود، چنانکه خداوند میفرماید: ﴿لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أَتَىٰهُم مِّن نَّذِيرٖ﴾[القصص: ۴۶]. «تا بیمدهی قومی که برایشان بیمدهندهای نیامده است».
اما کاملاً از راه، دور قرار نگرفته بودند که نتوان بر آنها حجت اقامه نمود و آنها را قانع نموده خاموش گردانید.