تمهید فقه بر قواعد تخریج:
و چنان فطانت و زیرکی داشتند که فوراً میتوانستند جواب مسایل را طبق اصول و اقوال اصحاب خویش استنباط نمایند، «وكل ميسر لما خلق له» و قوله تعالی: ﴿كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ٣٢﴾[الروم: ۳۲]. «هر گروهى به آنچه نزد خود دارند، خرسندند».
پس فقه را بر قاعده تخریج، آماده کردند، آن هم بدین صورت که هر یکی کتاب آن کس را ازبر میکرد که زبان آن گروه قرار گرفته بود و به اقوال آنها بهتر آشنا بود، و در ترجیح، نظر تصریحی میداشت، پس در هر مسئله میاندیشید تا علت حکم را دریابد، پس هرگاه راجع به چیزی از او سؤال میشد در تصریحات اصحابش که آنها را حفظ کرده بود نگاه میکرد اگر جوابی گیرش میآمد که چه بهتر والا به عموم کلام آنها مینگریست و بدین صورت آن را اجرا مینمود، یا اشارۀ ضمنی از کلام میدید از آن استنباط میکرد.
بسا اوقات بعضی کلام، ایمان و اقتضاء میداشت که هدف از آن مفهوم میشد.
و بسا اوقات برای مسئله مطرح شده نظیری وجود میداشت این را برآن حمل میکردند.
و گاهی در علت حکم تصریح شده فکر میکردند یا به اعتبار تخریج یا به اعتبار تسهیل و حذف پس حکم آن را بر حکم غیر تصریح شده دایر قرار میدادند.
بسا اوقات او دارای کلامی میشد که اگر به طریق قیاس اقترانی یا شرطی جمع میشدند جواب مسئله به صورت نتیجه از آن بدست میآمد.
و گاهی در کلام آنان چنین چیزی وجود میداشت که بالمثال معلوم میبود، ولی به اعتبار حد جامع و مانع معلوم نمیبود، پس بهسوی اهل زبان مراجعه مینمودند و در بدستآوردن ذاتیات آن زحمت میکشیدند، و حد جامع و مانعی برای آن ترتیب میدادند تا مبهم منضبط و مشکل ممتاز گردد.
و گاه وقتی کلام آنها محتمل دو وجه میشد، پس در ترجیح یکی از آن دو محتمل میاندیشیدند، و گاهی به نزدیکگردانیدن دلایل، خفی قرار میگرفت، پس آن را واضح میکردند. و بسا اوقات بعضی از تخریج کنندگان، از فعل یا سکوت و امثال آن از امامان خود استدلال میکردند.