هرگاه در مسئلهای قرآن و حدیث وجود نمیداشت به رأی صحابه عمل میشود:
هرگاه در تلاش حدیث، نهایت کوشش را میکردند و حدیثی گیرشان نمیآمد به اقوال گروهی از صحابه و تابعین متمسک میشدند، مقید به یک قومی و شهری نبودند آن چنان که در گذشته انجام میگرفت، پس اگر جمهور خلفاء و فقها بر امری اتفاق میداشتند همان قانع کننده بود، و اگر باهم اختلاف نظری داشتند به قول اعلم و اورع تمسک میجستند یا به قول کسی عمل میکردند که ضبط بیشتری داشته باشد، یا بر آن عمل میکردند که از آنها مشهور باشد.
پس اگر در مسئلهای دو قول مساوی وجود میداشت، پس آن مسئله دو قولی میشد، اگر از این هم عاجز میماندند در عمومات قرآن و حدیث و اشارات و اقتضاآت آنها میاندیشیدند، پس در جواب نظیر مسئله را بر آن مسئله حمل میکردند به شرطی که در نظر ظاهر باهم متقارن باشند در این باره روی قواعد اصولی اعتماد نمینمودند، بلکه بر آنچه در فهم میآمد و دل به آن اطمینان پیدا میکرد عمل میکردند، همچنان که معیار تواتر، عدد رواة و وضع و حال آنها نیست، بلکه آن یقینی است که پس از آن در قلوب مردم جایگزین میشود، آنچنان که روی این، در بیان حال صحابه بیان کردیم.