هرگاه انسان بمیرد جسدش فاسد و نفسش باقی میماند:
باید دانست که هرگاه انسان بمیرد جسد خاکی از او از بین رفته و نفس ناطقهاش با روح هوایی پیوند میخورد و بهسوی آنچه در نزد روح هست فارغ میگردد، و آنچه برای حیات دنیوی لازم بود بدون انگیزه قلبی از او بدور انداخته میشود و فقط چیزهایی در او باقی میمانند که او را در ریشۀ جوهرش نگه میدارند، در این وقت حیوانیت از بین رفته ملکوتیت تقویت میشود، و یقین به بهشت از بالا بر او نازل میگردد، و بر آنچه در آنجا بر او حساب شده متوجه میشود و پی میبرد، و در این وقت ملکوتیتش احساس درد یا تنعیم مینماید.
باید دانست که ملکیت به هنگام نزولش در حیوانیت و آمیختهشدنش با آن لازماً مطیعش میباشد و تا حدی از آن متأثر میگردد، ولی ضرر کلی آنست که در آن، هیأتهای نفرتانگیزی مجسم گردند، و همچنین نفع کلی آنست که هیأتهای مناسبی در آن مجسم شوند.
از جمله هیأتهای نفرتآور یکی این است که ارتباط و تعلقش با اهل و مال چنان قوی باشد که یقین نداشته باشد به جز آنها مطلوب دیگری هست و تمسکش در هیأتهای پست و دنی در ریشه جوهرش قوی و مستحکم باشد، و امثال آنها از آنچه او را برطرف مقابل جوانمردی، قرار دهد، و نیز این که لباس پلیدیها را بر تن کند و بر خدا تکبر نموده او را نشناسد و برای او خاضع و خاشع نگردد و امثال آن که او را در طرف مقابل احسان قرار دهد، و نیز این که توجه بهسوی بهشت را نقض نموده به حق کمک ننماید و امر آن را مهم تلقی نکند و بعثت انبیاء را نادیده گرفته و به اقامه نظام رضایتبخش توجه ننماید؛ آنگاه در معرض بغض، لعن و نفرین آنها قرار میگیرد. و از جمله مناسبات، این است که به انجام اعمالی اقدام کند که حاکی از طهارت و خضوع به بارگاه پروردگار باشند و وضعیت ملایکه را بیاد آورند و به عقایدی معتقد شود که او را از اطمینان به حیات دنیا باز داشته، بهسوی عقبی متوجه سازد، و این که با گذشت و آسانگیر باشد و دعاها و توجهات ملأاعلی به نظام رضایتبخش، بهسوی او متمایل گردد، و الله أعلم.