شناخت علت، رکن و شرط:
اما شناخت علت، رکن و شرط: پس صریحترینش آن است که به نص باشد، مانند: «كل مسكر حرامٌ» یا «لا صلاة لمن لم يقرأ بأم الكتاب» یا «لا تقبل صلاة أحدكم حتى يتوضأ» یا به اشاره و ایما باشد، مانند قول صحابی که در محضر رسول خدا ج گفت: «وَقَعْتُ عَلَى أَهْلِى فِى رَمَضَانَ قَالَ: أَعْتِقْ رَقَبَةً» یا از نامگذاری نماز به «قیام، رکوع و سجده» مفهوم میگردد که اینها رکن نماز میباشند.
و مانند قول رسول خدا ج که فرمود: «دعهما فإنی أدخلتهما طاهرتين».«موزههای م را بیرون نکن من آنها را با وضو پوشیدهام»، که از این مفهوم میشود که طهارت به هنگام پوشیدن خف شرط است، سپس حکم دادن است به وجود چزی به هنگام وجود چیزی دیگر، یا به عدم آن به هنگام عدم آن دیگر، تا این که در ذهن جای گیرد که این علت یا رکن و یا شرط آن است، مانند آن که شناخت موضوعات لغت عرب در ذهن فارس زبانی به هنگام ممارستش با عربها و استعمال نمودن عربها آن لغات را در مواضع مقرون بالقراین جای میگیرد و میزان او خود همان شناخت است، پس وقتی ما دیدیم که شارع وقتی که نماز خواند رکوع و سجده بجا آورد و نجاست را از خود کنار زد و این عمل تکرار یافت به منظورش پی خواهیم برد، پس اگر میخواهی حق را دریابی همین است معیار شناخت اوصاف نفسانی، پس دیدیم که مردم چوبها را ترتیب داده از آن چیزی ساختند که به آن تخت میگویند و رویش مینشینند از آن، اوصاف نفسی آن را بیرون میآوریم، سپس تخریج مناط است که مردم روی وجدانی مناسب یا آزمایش یا محذوفی اعتماد نمایند.