حقیقت شرک:
شرک عبارت است از این که انسان نسبت به بعضی از بزرگان که آثار عجیب و غریبی از آنها سر بزند عقیده داشته باشد که صدور این آثار از آنجاست که آنها به چنان صفت کمالی متصف هستند که در میان جنس بشر معهود نیست، بلکه از ویژگیهای واجب تعالی است که در غیر او یافته نمیشود، مگر این که او خلعت الوهیت را به کسی عنایت کند یا آن که آن غیر در ذات او تعالی فنا گردیده بقایش به بقای او تعالی وابسته بشود، یا خرافات دیگر امثال آن چنانکه در حدیثی آمده است که مشرکین چنین لبیک میگفتند: «لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ إِلاَّ شَرِيكاً هُوَ لَكَ، تَمْلِكُهُ وَمَا مَلَكَ» پس پیش او نهایت تذلل را بجا میآورد و چنان برخورد میکند که بندگان با خدا مینمایند.
و این معنی اشباح و قوالبی دارد، و شرع از آن اشباح و قوالب بحث مینماید که مردم با آنها به نیت شرک مباشرت مینمایند، تا این که آنها عادتاً مظنه شرک و لازمه آن قرار میگیرند، چنانکه سنت شرع است که علل مستلزم مصالح و مفاسد را بجای مصالح و مفاسد قرار میدهد.