قصه عمر سبا پیامبر صدر روز حدیبیه
بخاری در التفسیر از حبیب بن ابی ثابت روایت نموده، که گفت: نزد ابووائل آمدم تا در مورد (خوارج) از وی سئوال کنم. گفت: ما در صفّین بودیم، و مردی گفت: آیا آنانی را که بهسوی کتاب خدا فرا خوانده میشوند نمیبینی؟ علی بن ابی طالب سگفت: بلی [۱۸]، سهل بن حنیف سگفت: خویشتن را متهم کنید! ما خود را در روز حدیبیه - صلحی که میان پیامبر صو مشرکین صورت گرفت - در حالی دریافتیم، که اگر مجالی برای جنگ میدیدیم میجنگیدیم، و عمر سآمد و گفت: آیا ما بر حق و آنان بر باطل نیستند؟ آیا کشتههای ما در جنت و کشتههای آنان در آتش نیستند؟ گفت: «بلی»، حضرت عمر افزود: پس چرا ذلت را در دینمان قبول میکنیم، در صورتی که خداوند در میان ما فیصله ننموده است بر میگردیم؟! پیامبر صفرمود: «ای ابن الخطاب من رسول خدا هستم، و خداوند ابداً مرا ضایع نخواهد ساخت»، آن گاه خشمناک برگشت، و با بیصبری نزد ابوبکر سآمد و گفت: ای ابوبکر آیا ما بر حق و آنان بر باطل نیستند؟ گفت: ای ابن خطاب، وی پیامبر خداست، و خداوند هرگز و ابداً او را ضایع نخواهد ساخت، و همین بود که سوره فتح نازل گردید [۱۹]. این را بخاری در جاهای دیگری هم روایت نموده، و مسلم [۲۰]و نسایی آن را از طرق دیگری از سهل بن حنیف روایت کردهاند، و در بعضی الفاظ آن آمده: ای مردم، نظر و رأی خویش را متهم کنید، و من خود را در روز ابوجندل در حالی دیدم که اگر قدرت میداشتم امر رسول خدا صرا نمیپذیرفتم، بلکه آن را به طور حتم رد مینمودم، و در روایتی آمده: آن گاه سوره فتح نازل گردید، و رسول خدا صعمربن خطاب سرا طلب نمود و آن را برایش تلاوت نمود. این چنین در تفسیر ابن کثیر (۲۰۰/۴) آمده است.
کل این حدیث در باب دعوت بهسوی خدا، در قصه صلح حدیبیه به روایت بخاری از طریق مسوربن مخرمه سو مروان گذشت و در آن آمده است که ابوجندل گفت: ای گروه مسلمانان، من در حالی که مسلمان شده، آمدهام، دوبار به طرف مشرکین برگردانیده میشوم؟! آیا آنچه را من دیدم نمیدانید - وی در راه خداوند أعذاب سختی دیده بود - عمر سمیگوید: من در این هنگام نزد پیامبر صآمده گفتم:آیا تو به حق، نبی خدا نیستی؟ گفت: «بلی [هستم]»، گفتم:آیا ما بر حق و دشمن ما بر باطل نیست؟ گفت: «بلی [هست]»، گفتم: پس با این وضع چرا ما خواری و ذلت را بر خود بخریم و در دینمان زیر بار ذلت برویم؟ گفت: «من رسول خدا هستم، و هرگز نافرمانی او را نخواهم کرد، و او نصرت دهنده من است». گفتم: آیا برای ما نمیگفتی که به خانه [۲۱]خواهیم رفت و آن را طواف خواهیم نمود؟ گفت: «بلی، ولی من این را برایت گفته بودم که ما امسال آن را طواف خواهیم کرد؟» گفتم: نه، پیامبر صفرمود: «تو بهسوی آن میآیی و آن را به طور حتم طواف میکنی». عمر سمیگوید، نزد ابوبکر سآمده گفتم: ای ابوبکر، آیا این به حق پیامبر خدا نیست؟ گفت: بلی هست. گفتم:آیا ما بر حق و دشمن ما بر باطل نیست؟ گفت: بلی هست. عمر میگوید: گفتم: پس با این وضع چرا ما خواری را قبول کنیم و در دینمان زیر بار ذلت برویم؟! ابوبکر گفت: ای مرد، وی پیامبر خداست، و نافرمانی پروردگارش را نمیکند، و پروردگارش ناصر و یاور اوست، به امر وی چنگ زن و با او مخالفت مکن، چون به خدا سوگند، وی بر حق است. گفتم: آیا وی برای ما نمیگفت که ما به خانه میآییم و آن را طواف میکنیم؟ گفت: بلی، ولی آیا به تو گفته بود که امسال آن را طواف خواهی کرد؟ گفتم: نخیر. ابوبکر گفت: تو حتماً به کعبه میآیی، و آن را طواف میکنی. عمر سمیگوید: پس من به خاطر این رفتارم کارهای نیکی را انجام دادم [۲۲].
[۱۸] مردی که حرف قبلی را با اقتباس از قرآن گفت، هدف جنگ را دارد، و برای علی میگوید: باید با اینها که باغیاند، و ما بر حق هستیم بجنگیم، و علی حرف او را تایید میکند، ولی سهل بن حنیف با تردید این گفتهها، و با اشاره به حالت مسلمانان در صلح حدیبیه، که آماده جنگ بودند، و پیامبر صآن را قبول ننموده، و به صلح تن داد، مسلمانان را به صلح فرا میخواند، به اقتباس از تیسیرالقاری، بخش تفسیر سوره فتح. م. [۱۹] بخاری (۴۸۴۴). [۲۰] مسلم در کتاب الجهاد به شماره (۹۴) احمد (۳/ ۴۸۶). [۲۱] یعنی خانه خدا. م. [۲۲] بخاری (۲۷۳۱، ۲۷۳۲) احمد (۴/ ۳۳۰).