قصه فاطمه لبا پدرش صهنگامی که برای طلب دنیا رفت و از نزدش با فایده اخروی برگشت
ابوالشیخ در بخشی از حدیثش از سوید بن غفله روایت نموده، که گفت: علی سگرسنه شد، و به فاطمه گفت: اگر نزد پیامبر صبروی و از وی چیزی بخواهی بهتر میشود، وی در حالی نزد پیامبر صآمد کهام ایمن لنزدش بود، فاطمه لدروازه را زد، آن گاه پیامبر صبهام ایمن فرمود: «این دق الباب فاطمه است، و در ساعتی نزدمان آمده، که عادت آمدن را در آن ساعت نزد ما نداشت»، فاطمه گفت: ای رسول خدا، طعام ملائک تهلیل و تسبیح و تحمید است، طعام ما چیست؟ فرمود: «سوگند به ذاتی که مرا به حق مبعوث نموده، در خانه آل محمد از ابتدای سی روز تا حال آتشی افروخته نشده [۸۳]، بزهایی برای ما آمده، اگر خواسته باشی پنج بز برایت میفرستیم، و اگر خواسته باشی پنج کلمه را به تو یاد میدهم که جبریل آنها را به من یاد داده است»، گفت: بلکه همان پنج کلمه را به من بیاموز که جبریل آنها را به تو یاد داده است، فرمود: «بگو: یا اول الاولین، و یا آخرالاخرین، و یا ذا القوه المتین و یا راحم المساکین، و یا ارحم الراحمین»، (ای اول اولینها، و ای آخر آخرینها، و ای صاحب قوت محکم، و ای رحم کننده مسکینان و ای رحم کنندهترین رحم کنندگان). آن گاه وی برگشت و نزد علی آمد، علی گفت: چه آوردی؟ پاسخ داد: از نزد تو برای طلب دنیا رفتم ولی آخرت را برایت آوردم، گفت: این بهترین روزهایت است. این چنین در الکنز (۳۰۲/۱) آمده، و گفته: در راویان آن کسی را ندیدم که جرح شده باشد، مگر اینکه صورت آن، صورت مرسل است، و اگر سوید آن را از علی شنیده باشد متصل است.
[۸۳] یعنی برای پختن طعام.